جدول جو
جدول جو

معنی نشت

نشت((نَ))
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، شکستگی، خرابی
تصویری از نشت
تصویر نشت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نشت

نشت

نشت
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح، سست و پژمرده، شکستگی و خرابی، خراب، ضایع
نشت کردن: آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
نشت
فرهنگ فارسی عمید

نشت

نشت
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
فرهنگ لغت هوشیار

نشت

نشت
خوش. (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نیک. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). با وشت = وش قیاس شود. (از حاشیۀ برهان چ معین). تندرست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا