جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نشک

نشک

نشک
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وُهل
صنوبر، برای مِثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
نشک
فرهنگ فارسی عمید

نشک

نشک
درخت ناژ کاج صنوبر: آن که نشک آفرید و سرو سهی وان که بید آفرید و نار و بهی... (رودکی. لفااق. 264)
فرهنگ لغت هوشیار

نشک

نشک
نوک و منقار مرغان. (ناظم الاطباء).
- امثال:
مرغی که انجیر میخورد نشکش کج است
لغت نامه دهخدا

نشک

نشک
درخت ناژ باشد. (فرهنگ اسدی). درخت ناژو را گویند. (جهانگیری). درختی است که بار نیارد. (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). درخت صنوبر وکاج. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). درخت صنوبر. (انجمن آرا) (آنندراج). درخت ناز و نوژ باشد. (اوبهی). ناز. نوز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). ناژ. نشنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در لغت نامۀ اسدی در کلمه ناژو نوژ گوید: ناژ و نوژ و نشک هر سه یک درخت باشد و مانند سرو بوده و بارش چون ترنج باشد عیبه عیبه چون عیبه های جوشن. (یادداشت مؤلف). در صحاح الفرس: نشک درخت نار باشد و قیل دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188) :
آن که نشک آفرید و سرو سهی
و آن که بید آفرید و نار و بهی.
رودکی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس).
میر عادل زَین دین، ای آفتاب از تو به رشک
ای مرا خار تو گل، خاک تو زر، نال تو نشک.
سوزنی (از جهانگیری).
و نیز رجوع به ناژ و ناژو شود، انار. (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، دندان پیش سباع. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 188). دندان فیل و یا خوک و یا مار. (ناظم الاطباء). و به معنی دندان چهارگانه که گل نیز گویند، چنان که شاعر گوید:
در دم اژدها و نشک پلنگ.
(از فرهنگ خطی).
یَشک. رجوع به یَشک شود
لغت نامه دهخدا

مشک

مشک
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
مشک
فرهنگ نامهای ایرانی