جدول جو
جدول جو

معنی نزء - جستجوی لغت در جدول جو

نزء
(غَ)
نزوء. برافژولیدن و تباهی افکندن. (از منتهی الارب) (آنندراج). برافژولیدن. (ناظم الاطباء). تباهی افکندن میان قوم. (از ناظم الاطباء) (صراح). تحریش و افساد میان قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: نزء الشیطان بینهم، أی القی الشر و الاغراء. (منتهی الارب) ، حمله کردن بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برگردانیدن کسی را از گفتار یا کارش یا چیز دیگر. (از اقرب الموارد). رد. (المنجد) ، برانگیختن. حریص کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تمام معانی رجوع به نزو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزء
تصویر رزء
مصیبت بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزه
تصویر نزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزف
تصویر نزف
کشیدن آب چاه تا خشک شود، در پزشکی گرفتن خون از بدن به وسیلۀ فصد یا حجامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزع
تصویر نزع
کندن چیزی از جایی، جان کندن، جان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزل
تصویر نزل
بخشش، احسان، برکت، آنچه برای مهمان تهیه کنند، خوردنی و طعامی که پیش مهمان بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزء
تصویر جزء
بخش، قسمت یا پاره ای از چیزی، مفرد واژۀ اجزاء
کنایه از دون پایه، هر یک از بخش های سی گانۀ قرآن
جزء جمع: ارزیابی مالیاتی
جزء لایتجزا: ذره ای که قابل تجزیه نباشد، در فلسفه جوهر فرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزا
تصویر نزا
نازا، عقیم، سترون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغ
تصویر نزغ
طعنه زدن، بزشتی یاد کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزی
تصویر نزی
تند خوی پرخاشجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزخ
تصویر نزخ
آب تیره، چاه بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزد
تصویر نزد
کنار، بر، بحضور، در نزدیکی، بخدمت، پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزر
تصویر نزر
بی ارزش، آهستگی درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تره، بخشش، باران، ستاره فرو رونده سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق، جمع انواء نوآن
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شدن چاه، بیهوشی، سرمستی، خون رفتن، خون گرفتن کشیدن آب چاه، خون گرفتن بافصد و حجامت. یانزف دم: نزف الدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزو
تصویر نزو
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
لبالب شدن آبگیر لبالب شدن آوند، سبکی چستی خفت سبکی، شتاب چستی، جمع نزقات
فرهنگ لغت هوشیار
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزع
تصویر نزع
جان کندن، دم بازپسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزم
تصویر نزم
سختی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جائی که اکثر در آنجا فرود آیند، زمین سختی که به اندک باران سیل از آن جاری میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزء
تصویر جزء
((جُ))
بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، سالک راه خدا، مقابل کل، مفرد اجزاء، جزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزء
تصویر جزء
((جُ))
بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، جمع اجزاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزء
تصویر رزء
((رُ))
مصیبت بزرگ، پیش آمد بد، جمع ارزاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزم
تصویر نزم
((نِ یا نَ))
بخار یا مه غلیظ نزدیک به زمین که هوا را تاریک می کند، نژم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزل
تصویر نزل
((نُ))
غذایی که برای مهمان بیاورند، بخشش، احسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزق
تصویر نزق
((نَ زْ یا نُ زُ))
خفت، سبکی، شتاب، چستی، جمع نزقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزف
تصویر نزف
((نَ))
کشیدن آب از چاه، خون گرفتن با فصد و حجامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزغ
تصویر نزغ
((نَ))
سیلی زدن، با نیزه زدن، عیب کسی را گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزع
تصویر نزع
((نَ))
حالت جان کندن، احتضار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزد
تصویر نزد
((نَ))
نزدیک، پیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزا
تصویر نزا
((نَ))
عقیم، نازا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزه
تصویر نزه
((نَ زِ))
پاک، پاکیزه، جای پرگیاه و دور از مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزء
تصویر جزء
بند
فرهنگ واژه فارسی سره