جدول جو
جدول جو

معنی ندید - جستجوی لغت در جدول جو

ندید
ندیده، نادیده
نظیر، مانند، همتا
تصویری از ندید
تصویر ندید
فرهنگ فارسی عمید
ندید
(شَ / شِ نَ)
نادیده. ندیده. نوکیسه. تازه به عرصه رسیده. رجوع به ندیده و نیز رجوع به ندیدبدید شود، (مص مرخم منفی، اسم مصدر، ندیدن. مقابل دید به معنی دیدن، انکار. عدم قبول. عدم رغبت. بی عنایتی. (یادداشت مؤلف).
- چشم ندیدش به کسی افتاده است، چشم دیدن او را ندارد
لغت نامه دهخدا
ندید
نادیده، تازه به عرصه رسیده
تصویری از ندید
تصویر ندید
فرهنگ لغت هوشیار
ندید
((نَ دِ))
همتا، مانند
تصویری از ندید
تصویر ندید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندیم
تصویر ندیم
(پسرانه)
همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوید
تصویر نوید
(پسرانه)
مژده و بشارت، مژده، خبرخوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حدید
تصویر حدید
پنجاه و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه، آهن، تیز و برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدید
تصویر عدید
عدد، شمار، شماره، شمرده شده، حصه، بهره، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، آشکارا، نمایان، ظاهر، هویدا، پیدا
پدید آمدن: نمایان شدن، به وجود آمدن
پدید آوردن: نمایان ساختن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدید
تصویر جدید
مقابل قدیم، تازه، نو، هر چیز تازه، در علوم ادبی در علم عروض یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوید
تصویر نوید
مژده، بشارت، خبر خوش، مژدگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدید
تصویر مدید
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب، برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدید
تصویر سدید
محکم و استوار، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندیم
تصویر ندیم
همدم، هم صحبت، همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشید
تصویر نشید
شعری که در جمعیت یا انجمنی برای یکدیگر بخوانند، سرود، آواز
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
مهتر دلاور. ج، صنادید، چیره. غالب، باد تند، سرمای سخت، باران بزرگ قطره، جماعت لشکر، یوم حامی الصنادید، روز سخت گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
قند. (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسپرک. (منتهی الارب) (آنندراج). الورس الجید. (اقرب الموارد) ، می انگوری یا شیرۀ انگور که در آن هرگونه بوی افزار اندازند و بپزند و حل نمایند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). خمری است یا عصاره ای است که طبخ نموده و در آن افاویه طیبه داخل کرده مانند ورس و عنبر و کافور و مشک و بمعنی خلوق نیز آمده. (فهرست مخزن الادویه) ، عنبر، کافور، مشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، خوشبوی است که بزعفران ترکیب دهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، حال مرد نیک باشد یا بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قندد. رجوع به قندد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَرْ رُ)
کسی را به بدی معروف کردن. (تاج المصادر بیهقی). آشکار کردن عیبهای کسی را و بد شنوانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شهرت دادن و شایع کردن چیزی در میان مردم. (از اقرب الموارد) ، آواز بلند برداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بلند کردن صدا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
تأنیث ندید، به معنی همتا و مانند. (منتهی الارب). ج، ندائد. رجوع به ندید شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نادیدن. مقابل دیدن. رجوع به دیدن شود:
یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور
هرچند روی مردم دنیا ندیدنی است.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
رویت ناشده، پنهان از نظر، نامرئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندید
تصویر صندید
مرد شجاع و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدید
تصویر صدید
بانگ و ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدید
تصویر شدید
سخت، قوی، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدید
تصویر سدید
استوار و راست، محکم و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدید
تصویر حدید
آهن تیز، برنده، تند تیز، برنده، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدید
تصویر جدید
نو و تازه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردید
تصویر ردید
ابر باران ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، نمایان، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادید
تصویر ادید
ناله و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندید
تصویر صندید
((ص))
مرد بزرگ، دلاور، جمع صنادید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
نادیده، دیده نشده، نسل پنجم، فرزند نبیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شدید
تصویر شدید
سخت، سهمگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوید
تصویر نوید
بشارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدید
تصویر جدید
تازه، نو، نوین، نوباوه
فرهنگ واژه فارسی سره