جدول جو
جدول جو

معنی ناگاهی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگاهی
ناگاه، ناگهان:
شب زمستان بود کپّی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت،
رودکی،
گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری،
لبیبی،
ناگاهی سیاهئی بر وی بگذشت، (ترجمه محاسن اصفهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
ناگاهی
ناگهان غفله: (ناگاهی سیاهیی بروی بگذشت)
تصویری از ناگاهی
تصویر ناگاهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
ناچار بودن، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکامی
تصویر ناکامی
ناامیدی، نومیدی، محرومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
چرکینی، آلودگی، کنایه از بدکاری، کنایه از همراه با شهوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاهان
تصویر ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بی وقت، بی خبر، سرزده
فرهنگ فارسی عمید
مقابل آگاهی، ناآگاه بودن، غفلت، بی خبری، رجوع به آگاهی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ناگاه. ناگهان. ناگه. دفعهً:
برآمد ز من ناله ای ناگهی
کز اندیشه پر گشتم از خود تهی.
نظامی.
ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و از پس
برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت.
عطار.
ناگهی باد صبا آید واین رونق و آب
که تو می بینی از این گلبن خوشبو برود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ناگهان:
گذر کرد از آن سوی خرگاهیان
به تاتار زد خیمه ناگاهیان،
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(وَ کُ دَ / دِ)
ناآگاهیده. ناگهیده. بی خبر
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آگاهیدنی. رجوع به آگاهیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَءْفْ)
ناآگاهیدن. آگاه نکردن
لغت نامه دهخدا
نامردم چوم نامردم آوازمردم شنید میان خطر جای بودن ندید (سعدی) کسندر سزد مرد را گر تکبر کند چوشه نیکویی با کسندر کند (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازایی
تصویر نازایی
نازا بودن سترونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت، بدجنسی، بداخلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگاه ناگهان غفله: ناگهی باد صبا آید و این رونق وآب که تو می بینی ازین گلبن خوشبو برود. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، فوراً، بیکبار، غافل، ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاهی
تصویر ناآگاهی
بی خبری غفلت مقابل آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگهان غفله: بساز مجلس و پیش من آر جام نبید هلاکه دوست بناگاهیان فراز رسید. توضیح شمس قیس این کلمه راجزو} زیادات {آورده که بجای} ناگاهان {استعمال کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناراضی
تصویر ناراضی
نا خشنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسازی
تصویر ناسازی
مغایرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاهی
تصویر ناآگاهی
بی خبری، غفلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی خبری، بی دانشی، غفلت
متضاد: آگاهی بصیرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد