- ناگاهی
ناگاه، ناگهان:
شب زمستان بود کپّی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت،
رودکی،
گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری،
لبیبی،
ناگاهی سیاهئی بر وی بگذشت، (ترجمه محاسن اصفهان ص 75)
شب زمستان بود کپّی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت،
رودکی،
گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری،
لبیبی،
ناگاهی سیاهئی بر وی بگذشت، (ترجمه محاسن اصفهان ص 75)
