معنی ناگاه
ناگاه
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگه
تصویر ناگاه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ناگاه
ناگاه
ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
ناگاه
ناگاه
بی خبر، فوراً، بیکبار، غافل، ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
ناگاه
ناگاه
بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناآگاه
ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
بناگاه
بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
پاگاه
پاگاه
اصطبل، آخور، جای اسبان
فرهنگ لغت هوشیار
پناگاه
پناگاه
جای پناه و محل امن
فرهنگ لغت هوشیار
نابگاه
نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
ناآگاه
ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید