دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس در 66هزارگزی مشرق حاجی آباد و 12هزارگزی جنوب راه مالرو فارغان به احمدی، در ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر واقع است. 85 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406)
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس در 66هزارگزی مشرق حاجی آباد و 12هزارگزی جنوب راه مالرو فارغان به احمدی، در ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر واقع است. 85 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406)
از ’یار’ +پساوند ’مند’، دوست و اعانت کننده و یاری دهنده. (برهان). یاور و یاوری ده. (انجمن آرا). ممد و معاون و یاریگر. (آنندراج). مساعد. مددکار. معین: هرکه را بخت یارمند بود گو بشو مرده را ز گور انگیز. خسروی. تو با او برو بر ستور نوند همش راهبر باش و هم یارمند. فردوسی. چو باشید با من بدین یارمند نمانم بکس تاج و تخت بلند. فردوسی. مرا گر بود اندرین یارمند بگردانم این رنج و درد و گزند. فردوسی. مزن بر کم آزار بانگ بلند چو خواهی که بختت بود یارمند. فردوسی. نگهدار تاج است و تخت بلند ترا بر پرستش بود یارمند. فردوسی. گر ایدونکه باشی مرا یارمند که از خویشتن بازدارم گزند. فردوسی. گزین کرد از آن سرکشان مرد چند که باشند بر نیک و بد یارمند. فردوسی. به دارندۀ آفتاب بلند که باشم شما را بدو یارمند. فردوسی. نخواهم که آید شما را گزند مباشید با من به بد یارمند. فردوسی. ترا بود در جنگشان یارمند کلاهت برآمد به ابر بلند. فردوسی. که باشد در این ره که بد یارمند که رستی ز دست سپه بی گزند. اسدی (گرشاسبنامه ص 194). ره نوشتی فتح و نصرت یارمند و پیشرو بازگشتی بخت و دولت بریمین و بریسار. مسعودسعد. وگرش بخت یارمند بود نامبردار و ارجمند بود. اوحدی
از ’یار’ +پساوند ’مند’، دوست و اعانت کننده و یاری دهنده. (برهان). یاور و یاوری ده. (انجمن آرا). ممد و معاون و یاریگر. (آنندراج). مساعد. مددکار. معین: هرکه را بخت یارمند بود گو بشو مرده را ز گور انگیز. خسروی. تو با او برو بر ستور نوند همش راهبر باش و هم یارمند. فردوسی. چو باشید با من بدین یارمند نمانم بکس تاج و تخت بلند. فردوسی. مرا گر بود اندرین یارمند بگردانم این رنج و درد و گزند. فردوسی. مزن بر کم آزار بانگ بلند چو خواهی که بختت بود یارمند. فردوسی. نگهدار تاج است و تخت بلند ترا بر پرستش بود یارمند. فردوسی. گر ایدونکه باشی مرا یارمند که از خویشتن بازدارم گزند. فردوسی. گزین کرد از آن سرکشان مرد چند که باشند بر نیک و بد یارمند. فردوسی. به دارندۀ آفتاب بلند که باشم شما را بدو یارمند. فردوسی. نخواهم که آید شما را گزند مباشید با من به بد یارمند. فردوسی. ترا بود در جنگشان یارمند کلاهت برآمد به ابر بلند. فردوسی. که باشد در این ره که بد یارمند که رستی ز دست سپه بی گزند. اسدی (گرشاسبنامه ص 194). رَه نوشتی فتح و نصرت یارمند و پیشرو بازگشتی بخت و دولت بریمین و بریسار. مسعودسعد. وگرش بخت یارمند بود نامبردار و ارجمند بود. اوحدی
انارستان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). از: نار (انار) + کند = کده. (حاشیۀ برهان قاطع معین). انارستان و جائی که در آن ناربن فراوان باشد. (ناظم الاطباء). دهی است که در آن انار بسیار باشد. (از شمس اللغات) (از شعوری). و دهی رانیز گفته اند که در آن انار بسیار حاصل شود و نارستان و درخت نار بسیار داشته باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). و رجوع به انجمن آرای ناصری شود
انارستان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). از: نار (انار) + کند = کده. (حاشیۀ برهان قاطع معین). انارستان و جائی که در آن ناربن فراوان باشد. (ناظم الاطباء). دهی است که در آن انار بسیار باشد. (از شمس اللغات) (از شعوری). و دهی رانیز گفته اند که در آن انار بسیار حاصل شود و نارستان و درخت نار بسیار داشته باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). و رجوع به انجمن آرای ناصری شود
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند و در 6هزارگزی جنوب غربی بیرجند در دامنه ای قرار دارد. هوایش معتدل است و 132 تن سکنه دارد. محصولش غلات است و شغل مردمش زراعت و نمدمالی و جاجیم بافی است، آب آن از قنات تأمین می شود. راه مالرو دارد. مزرعۀ تک کلک و مزار میرهاشم جزءاین ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند و در 6هزارگزی جنوب غربی بیرجند در دامنه ای قرار دارد. هوایش معتدل است و 132 تن سکنه دارد. محصولش غلات است و شغل مردمش زراعت و نمدمالی و جاجیم بافی است، آب آن از قنات تأمین می شود. راه مالرو دارد. مزرعۀ تک کلک و مزار میرهاشم جزءاین ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415)
دارای نور. روشن. منور. پرنور. نورانی: چون شاه روز بادی وچون شاه شب که زو گه نورمند خاور و گه باختر شود. مسعودسعد. ای آفتاب ملک جهان از تو نورمند تا تابد آفتاب، تو چون آفتاب تاب. مسعودسعد. نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست در پیش حلم و سنگ تو که بردبار نیست. سنائی. همچو مه از آفتاب هست به تو نورمند شاه زمانه که اوست سایۀ پروردگار. خاقانی
دارای نور. روشن. منور. پرنور. نورانی: چون شاه روز بادی وچون شاه شب که زو گه نورمند خاور و گه باختر شود. مسعودسعد. ای آفتاب ملک جهان از تو نورمند تا تابد آفتاب، تو چون آفتاب تاب. مسعودسعد. نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست در پیش حلم و سنگ تو کُه بردبار نیست. سنائی. همچو مه از آفتاب هست به تو نورمند شاه زمانه که اوست سایۀ پروردگار. خاقانی
از دهات دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد است. در 84 هزارگزی شمال شرقی فریمان بر سر راه مالرو عمومی مشهد به مزدوان و در دامنه قرار دارد. هوایش معتدل است و 282 تن سکنه دارد. محصولاتش غلات و چغندر است و مردمش به زراعت و مالداری مشغولند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 315)
از دهات دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد است. در 84 هزارگزی شمال شرقی فریمان بر سر راه مالرو عمومی مشهد به مزدوان و در دامنه قرار دارد. هوایش معتدل است و 282 تن سکنه دارد. محصولاتش غلات و چغندر است و مردمش به زراعت و مالداری مشغولند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 315)
خدمتکار. (غیاث) (آنندراج). دارندۀ کار. کاردار دفتری. کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن. (فرهنگستان). خدمت گزار اداری. مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری. ج، کارمندان، کارآمد و قابل و لایق کار و آنکه از وی کار آید. (ناظم الاطباء)
خدمتکار. (غیاث) (آنندراج). دارندۀ کار. کاردار دفتری. کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن. (فرهنگستان). خدمت گزار اداری. مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری. ج، کارمندان، کارآمد و قابل و لایق کار و آنکه از وی کار آید. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است. جایی کوهستانی، گرمسیرو دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است. جایی کوهستانی، گرمسیرو دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج