جدول جو
جدول جو

معنی مینجاق - جستجوی لغت در جدول جو

مینجاق
سوزن ته گرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میناز
تصویر میناز
(دخترانه)
نازنین من، مرکب از م (مخفف من) + ناز (مخفف نازنین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میثاق
تصویر میثاق
(پسرانه)
عهد و پیمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منجوق
تصویر منجوق
(دخترانه)
نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین بر روی لباس گل سر و مانند آنها دوخته یا چسبانده میشود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مونجوق
تصویر مونجوق
(دخترانه)
منجوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منفاق
تصویر منفاق
مرد بسیار نفقه، کسی که مال بسیار خرج کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنجاق
تصویر بنجاق
قباله، قبالۀ ملک، سند کهنه و قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنجان
تصویر متنجان
خوراکی که از گوشت، آلو، قیسی، گردو و خلال بادام تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد
سنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند
فرهنگ فارسی عمید
معنی آن دیه انیان است یعنی دیه شجاعان و در این دیه از فرزندان عجم قومی بوده اند که به شجاعت منسوب بوده اند. و ’نی’، به زبان عجم شجاع باشد و ده یعنی قریه پس ده انیان یعنی ده شجاعان. (تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از قرای اسفراین است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میثاق
تصویر میثاق
عهد و پیمان، قرارداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفاق
تصویر منفاق
پر هزینه یالمند مرد بسیار پر خرج پر نفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجاب
تصویر منجاب
سست، آتش کاو، پر زای: زن
فرهنگ لغت هوشیار
منجوق: ترکی تازی گشته ماهچه سر درفش، افسر، درفش، چتر سایبان، مهرک که بر جامه دوزند گوی و قبه ای که بر سر رایت (درفش) نصب میکردند ماهچه علم، علم رایت درفش: (چو زلف بتان جعد منجوق باد گهی بر نوشت و گهی بر گشاد) (اسدی. رشیدی)، رایتی که بر کنگره های برج جهت اعلام نماز جماعت می افراشتند، چتر. سایبان، تاج، گوی و زینتهای دیگر که بر بالای منار و برج بعنوان آیین بندی نصب کنند، دانه های ریز از جنس شیشه و بلور که زیور جامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منساق
تصویر منساق
خویشاوند، پیرو کشانیده خویشاوند، تابع پیرو سوق یابنده کشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفناق
تصویر مفناق
ناز پروده، نازک اندام: دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ترکی همگوشه (ندیم) ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن سازند که قابل ارتجاع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینجا
تصویر اینجا
این مکان این موضع این محل، در این هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
هم اینجا مقابل همانجا: جای غزل گفتن بهارهمینجاست حیف که مسکین ملک دماغ ندارد. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میوجات
تصویر میوجات
رمن نادرست میوه ها جمع میوه. بسیارعربی وآن جمع غلطی است: (اصل ماده آن (شوکولات) خستوی کاکااو است که نوعی از میوجات ینگی دنیای مرکزی میباشد. {توضیح نوشتن کلمه بصورت میوه جات نیز غلط فاحش دیگری است
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی خورش که از گوشت و روغن و آلو و قیسی و گردو و خلال بادام و پسته و خلال نارنج تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانجاق
تصویر قانجاق
بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
((سَ نْ))
سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم، سنجق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منساق
تصویر منساق
((مَ))
خویشاوند، تابع، پیرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منساق
تصویر منساق
((مُ))
سوق یابنده، کشانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفاق
تصویر منفاق
((مِ))
مرد پر هزینه، مردی که نفقه خوار زیاد دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجوق
تصویر منجوق
((مَ یا مُ))
گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند، ماهچه علم، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند، چتر، سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میثاق
تصویر میثاق
عهد، پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
((سَ یا سُ))
درفش، رایت، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنجاق
تصویر بنجاق
((بُ))
حلقه ها، گوی های الوان، قطعات شیشه ای که برای زینت اسبان و استران به کار رود، اسب زینت شده با بنجاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ندیم، مقرب، مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اینجا
تصویر اینجا
این مکان، این محل، در این هنگام
فرهنگ فارسی معین
مقداری از دسته شالی گندم یا جوکه در مشت جا گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی