معنی بنجاق
- بنجاق
- قباله، قبالۀ ملک، سند کهنه و قدیمی
واژههای مرتبط با بنجاق
بنجاق
- بنجاق
- حلقه ها، گوی های الوان، قطعات شیشه ای که برای زینت اسبان و استران به کار رود، اسب زینت شده با بنجاق
بنداق
- بنداق
- کلاهی دراز شبیه بتاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنچاق
- بنچاق
- قباله، سند ملک، سند کهنه و قدیمی
سنجاق
- سنجاق
- سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن سازند که قابل ارتجاع است
سنجاق
- سنجاق
- وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد
سنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند
بنداق
- بنداق
- کلاهی دراز شبیه به تاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنچاق
- بنچاق
- قباله، سند قدیمی، سند مالکیت غیررسمی، بُنْجَه
سنجاق
- سنجاق
- درفش، رایت، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی
سنجاق
- سنجاق
- سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم، سنجق
