سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است. - سنجاق ته دار، فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمۀ کوچکی تعبیه شده است. (از فرهنگ فارسی معین). - سنجاق سر، سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که زنان برای نگهداری مو یا زینت زلف بدان نصب کنند. خار. خارسر. گیرۀ سر. سرخاره. - سنجاق قفلی، نوعی سنجاق که دنبالۀ سیخک نوک آن تیز است و پس از یک دور خمیدگی دایره وار بموازات سیخک و به درازای او قرار داده شود و به کلاهکی که در وسط چاکی دارد متصل گردد تانوک تیز سیخک از شکاف بگذرد و به کلاهک گیر کند و مانع خلیدن به اطراف یا باز شدن دهانۀ سنجاق گردد سنجق. سنجوق. علم. درفش. رایت. (فرهنگ فارسی معین). ج، سناجق، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی. ولایت. (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
درفشک ماهچک، چچلاس چیچلاس (گویش گیلکی) بازک سنجاقی کوچک که در سوراخهای سرپیچها تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند، حشره ایست از راسته برگ بالان که دارای چهار بال نازک کاملا طویل میباشد. بدنش کشیده است و با داشتن چهار بال نازک کاملا شبیه یک هواپیمای چهار باله میباشد. ماده این جانور در کنار نهرها یا آبهای ساکن تخم گذاری میکند. نوزاد وی پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از آنکه مبدل به جانور کامل شد از آب خارج میشود و پرواز میکند چچلاس