جدول جو
جدول جو

معنی بنجاق

بنجاق((بُ))
حلقه ها، گوی های الوان، قطعات شیشه ای که برای زینت اسبان و استران به کار رود، اسب زینت شده با بنجاق
تصویری از بنجاق
تصویر بنجاق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بنجاق

بنداق

بنداق
کلاهی دراز شبیه بتاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنداق
فرهنگ لغت هوشیار

سنجاق

سنجاق
سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن سازند که قابل ارتجاع است
فرهنگ لغت هوشیار

سنجاق

سنجاق
وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد
سنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند
سنجاق
فرهنگ فارسی عمید

بنداق

بنداق
کلاهی دراز شبیه به تاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنداق
فرهنگ فارسی معین

سنجاق

سنجاق
سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم، سنجق
سنجاق
فرهنگ فارسی معین