معنی بنجاق بنجاق((بُ)) حلقه ها، گوی های الوان، قطعات شیشه ای که برای زینت اسبان و استران به کار رود، اسب زینت شده با بنجاق تصویر بنجاق فرهنگ فارسی معین
سنجاق سنجاق وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کردسنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند فرهنگ فارسی عمید
سنجاق سنجاق سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم، سنجق فرهنگ فارسی معین