جدول جو
جدول جو

معنی مگ - جستجوی لغت در جدول جو

مگ(مَ)
به لغت زند و پازند درخت و نخل خرما را گویند. (برهان). به لغت زند و پازند خرمابن و هر درختی. (ناظم الاطباء). هزوارش، تگ. پهلوی، خرماو (خرما). قیاس شود با تاک و تگ که در متن به مگ تصحیف شده است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
مگ(مَ)
جماعتی اند که ایشان در سواحل بعضی از بحور می باشند. (برهان). نام گروهی که در ساحل خلیج بنگاله سکنی دارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مگ
پهن یک ساله ی گاو و گوسفند که به صورت کود در آمده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مگابیز
تصویر مگابیز
(پسرانه)
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مگافون
تصویر مگافون
مگافون همان وسیله بزرگ و قیفی شکلی است که فیلم سازان، به ویژه در دوران صامت به دست می گرفتند و برای اینکه صدایشان جهت و شدت پیدا کند و همه آن را بشنوند، در داخل آن فریاد می زدند
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از مگل
تصویر مگل
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگر
تصویر مگر
حرف استثنا، جز، به جز، غیر، غیر از، الّا
در مقام شک و گمان به کار می رود، باشد، شاید، به امید آنکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگس پران
تصویر مگس پران
آلتی که با آن مگس ها را دور می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگس ران
تصویر مگس ران
آلتی که با آن مگس ها را دور می کردند، برای مثال حورفشی را چو مور زیر لگد کشته ای / پس پر طاووس را کرده مگس ران او (خاقانی - ۳۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگس کش
تصویر مگس کش
آلتی که به وسیلۀ آن مگس ها را می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگامتر
تصویر مگامتر
واحد اندازه گیری طول، برابر با یک میلیون متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگاتن
تصویر مگاتن
واحدی برای اندازه گیری وزن، معادل یک میلیون تن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگس انگبین
تصویر مگس انگبین
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، گوژانگبین، نحله، منگ، منج، کبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگاسیکل
تصویر مگاسیکل
واحد اندازه گیری بسامد، برابر با یک میلیون نوسان در ثانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگس گیر
تصویر مگس گیر
آنکه یا آنچه مگس بگیرد، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
آنکه مگس خورد، مگس گیر، پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان و از دسته دندانی نوکان که در آمریکای مرکزی میزید. در بالای سراین پرنده دسته ای از پره ها بشکل تاجی باد بزنی شکل قرار دارد. رنگ پرهای آن تند و متفاوت است تاج ورک (تاجورک) مگس خوره مرغ انجیر خوار مرغ انجیر مرغ مگس خوار
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست از راسته دو بالان که در جلو دهن دارای دو شاخک کوتاه است و دارای خرطومی است که راس آن برجسته و اسفنجی است. این جانور دارای دو چشم مرکب بزرگ است و هر چشم از تعداد زیادی چشمهای ریز ساده ساخته شده. پاهای مگس به چنگالهای و بادکش هایی ختم میشود. مگس با خرطومش هر چیز مایعی را میمکد و از آنها تغذیه میکند و بر روی زباله ها و خاکروبه ها و کثافات تخم میکند. از تخم مگس نوزادی کرمی شکل خارج میشود که فاقد چشم و پا است و پس ازاندک مدتی بشکل بیضی در میاید و دور بدنش را جلد سختی احاطه میکند و پس از چند روز جانور بالغ از درون آن خارج میشود. از اقسام مگس ها مگس سبز و مگس گزنده و مگس تسه تسه را میتوان نام برد ذباب. یا مگس آبی. مگس گوشت یا مگس اسپانیولی. قانتاریدس یا مگس انگبین. زنبور عسل . یا مگس تسه تسه. گونه ای مگس که مخصوص نواحی حاره میباشد و ناقل میکرب مرض خواب است. یا مگس سبز رنگ. مگس گوشت. یا مگس سگ. مگسی که غالبا روی سگ نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که مگسها را براند، شخص بیکار، آنکه بازارش کساد است، روبندی است چرمی که بر آن تسمه های باریک آویزان است و آنرا بصورت اسب زنند تا چون مگس برآن نشیند اسب سرخود را تکان دهد و مگس پرانده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگر
تصویر مگر
جز آنکه، بجز، الا، باستثنای، غیر از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس پراندن
تصویر مگس پراندن
دور کردن مگس از حوالی خود، بیکار ماندن (ایهام) : (مصریان چو نپرانند مگس بادل تنگ زهر نوشان تو گر کام بشکر ندهند ک) (ظهوری ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس پرانی
تصویر مگس پرانی
کساد بازار و بی رونقی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس پرانیدن
تصویر مگس پرانیدن
دور کردن مگس از حوالی خود، بیکار ماندن (ایهام) : (مصریان چو نپرانند مگس بادل تنگ زهر نوشان تو گر کام بشکر ندهند ک) (ظهوری ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس خنگ
تصویر مگس خنگ
نوعی اسب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مگس خورد، مگس گیر، پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان و از دسته دندانی نوکان که در آمریکای مرکزی میزید. در بالای سراین پرنده دسته ای از پره ها بشکل تاجی باد بزنی شکل قرار دارد. رنگ پرهای آن تند و متفاوت است تاج ورک (تاجورک) مگس خوره مرغ انجیر خوار مرغ انجیر مرغ مگس خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگل
تصویر مگل
غوک قورباغه زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس ران
تصویر مگس ران
آلتی که بوسیله آن مگس را دور کنند: (حورفشی را چو مور زیر لگد کشته ای پس پر طاوس را کرده مگس ران او) (خاقانی سج. 362)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس ران کردن
تصویر مگس ران کردن
مگس ران ساختن: (مگس ران کردن از شهپر طاووس عجب زشت است بر طاوس زیبا،) (خاقانی. سج. 811)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگس قاپ
تصویر مگس قاپ
مگس گیر
فرهنگ لغت هوشیار
کشنده مگس قاتل مگس، آلتی مرکب از دسته ای چوبین که بانتهای قطعه ای چرم یا کائوچوک و مانند آن الصاق کنند برای کشتن مگس
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه مگس را بگیرد، آلتی شیشه یی که در داخل آن سرکه ریزند و در زیرآن تکه قند شیرینی گذارند تا مگسها بهو س خوردن آن در داخل سرکه افتند و بمیرند، عنکبوت. توضیح در اصل} مگس گیر {صفتی برای عنکبوت است: (لعاب عنکبوتان مگس گیر همایی را نگر چون کرد نخجیر) (خسرو و شیرین. نظامی. 63)، گیاهی گوشتخوار از تیره دروزاراسه که کسری ازت بوسیله شکار حشراتی که بر رویش می نشینند جبران میکند. این گیاه در باتلاقهای شرقی آمریکا میروید و برگ هایش دارای دو نیمه است که بر سطح فوقانی آنها خارهای بسیار دیده میشود. برخی ازین خارها که نزدیک رگبرگ اصلیند از دو طرف سر بسر قرار گرفته اند و غده های ترشحی بسیار بر سطح برگ آن دیده میشود. همینکه حشره ای برروی برگ بنشیند یا با مویی حرکت خفیفی به برگ داده شود خارهایی که سر بسر قرار گرفته اند از هم رده شده و دو نیمه برگ بر روی یکدیگر بهم میاید و خارها از دو طرف بهم فشار میاورند و حشره محبوس میشود و مایع ترشح شده از غده های برگ آنرا حل میکند و پس از 10 تا 35 روز برگها از هم باز میگردند. ولی اگر تحریک برگ بوسیله چوب و یا خاشاک شده باشد پس از 2 یا 3 روز برگها از هم باز میشوند علف مگس گیر مگس قاپ خناق الذباب شجر الحشرات مگس قاپان مگس خوار
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از شاخه بند پاییان و از رده عنکبوتیان که جثه اش باندازه عنکبوت است ولی اندامهای حرکتیش از عنکبوت معمولی کوچکتر است و در خانه ها فراوان یافت میشود. جانوری است بی آزار و فاقد نیش سمی و چون مگس ها را شکار میکند بدین نام موسوم است و از این رو جانوری مفید است زرزوره
فرهنگ لغت هوشیار
مگس کوچک، آنچه شبیه مگس باشد، گوی کوچکی که در آخر لوله تفنگ و مسلسل (سبک و سنگین) نصب شده و تیر انداز بهنگام نشانه گیری خط بصر خود را با راس آن و زیر هدف میزان کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگلت
تصویر مگلت
مجله، نام کتابی از توران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگو
تصویر مگو
دوم شخص مفرد نهی از گفتن نگو، نا گفتنی: (مثل آنکه راز مگویی را فاش میسازد با اشاره دست گفت) (شام. 9- 328)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگو
تصویر مگو
((مَ))
ناگفتنی، سر
فرهنگ فارسی معین