جدول جو
جدول جو

معنی مگس گیر

مگس گیر
آنکه یا آنچه مگس بگیرد، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، تننده، تنندو، کراتن
تصویری از مگس گیر
تصویر مگس گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مگس گیر

مگس گیر

مگس گیر
آنکه یا آنچه مگس را بگیرد، آلتی شیشه یی که در داخل آن سرکه ریزند و در زیرآن تکه قند شیرینی گذارند تا مگسها بهو س خوردن آن در داخل سرکه افتند و بمیرند، عنکبوت. توضیح در اصل} مگس گیر {صفتی برای عنکبوت است: (لعاب عنکبوتان مگس گیر همایی را نگر چون کرد نخجیر) (خسرو و شیرین. نظامی. 63)، گیاهی گوشتخوار از تیره دروزاراسه که کسری ازت بوسیله شکار حشراتی که بر رویش می نشینند جبران میکند. این گیاه در باتلاقهای شرقی آمریکا میروید و برگ هایش دارای دو نیمه است که بر سطح فوقانی آنها خارهای بسیار دیده میشود. برخی ازین خارها که نزدیک رگبرگ اصلیند از دو طرف سر بسر قرار گرفته اند و غده های ترشحی بسیار بر سطح برگ آن دیده میشود. همینکه حشره ای برروی برگ بنشیند یا با مویی حرکت خفیفی به برگ داده شود خارهایی که سر بسر قرار گرفته اند از هم رده شده و دو نیمه برگ بر روی یکدیگر بهم میاید و خارها از دو طرف بهم فشار میاورند و حشره محبوس میشود و مایع ترشح شده از غده های برگ آنرا حل میکند و پس از 10 تا 35 روز برگها از هم باز میگردند. ولی اگر تحریک برگ بوسیله چوب و یا خاشاک شده باشد پس از 2 یا 3 روز برگها از هم باز میشوند علف مگس گیر مگس قاپ خناق الذباب شجر الحشرات مگس قاپان مگس خوار
فرهنگ لغت هوشیار

مگس گیرک

مگس گیرک
جانوری از شاخه بند پاییان و از رده عنکبوتیان که جثه اش باندازه عنکبوت است ولی اندامهای حرکتیش از عنکبوت معمولی کوچکتر است و در خانه ها فراوان یافت میشود. جانوری است بی آزار و فاقد نیش سمی و چون مگس ها را شکار میکند بدین نام موسوم است و از این رو جانوری مفید است زرزوره
فرهنگ لغت هوشیار

مگس گیرک

مگس گیرک
زرزوره. جانوری است از جنس عنکبوت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جانوری است از جنس بندپائیان و از ردۀ عنکبوتیان که جثه اش به اندازۀ عنکبوت است ولی اندامهای حرکتیش از عنکبوت معمولی کوچکتر است و در خانه ها فراوان یافت می شود. جانوری است بی آزار و فاقد نیش سمی و چون مگسها را شکار می کند بدین نام موسوم است و از این رو جانوری مفید است. زرزوره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

انس گیر

انس گیر
انس گیرنده. خوگیر، عالم تر به علم انساب. عالم تر به نسب: عقیل بن ابی طالب برادر علی بن ابیطالب علیه السلام انسب قریش و اعلم آنان به ایام عرب بود. (از منتهی الارب بنقل یادداشت مؤلف) ، هذا الشعر انسب، یعنی این شعر بسیار لطیف است از روی عشقبازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار لطیف از روی عشقبازی (شعر). (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انسب من ابن لسان الحمره. (از یادداشت مؤلف).
انسب من دغفل.
انسب من قطاه.
انسب من کثیر
لغت نامه دهخدا

درس گیر

درس گیر
درس گیرنده. متعلم:
گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر
گه از صحف پیشینگان درس گیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا

ماه گیر

ماه گیر
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا