کسی که مگسها را براند، شخص بیکار، آنکه بازارش کساد است، روبندی است چرمی که بر آن تسمه های باریک آویزان است و آنرا بصورت اسب زنند تا چون مگس برآن نشیند اسب سرخود را تکان دهد و مگس پرانده شود
راندن مگس و پشه و جز آن. (ناظم الاطباء). - مگس رانی کردن، مگس ران بودن. مگس راندن از چیزی: وگر چون عیسی از خورشید سازم خوانچۀ زرین پر طاوس فردوسی کند بر خوان مگس رانی. خاقانی. و رجوع به مگس ران (معنی دوم) شود