جدول جو
جدول جو

معنی مگس پران

مگس پران
آلتی که با آن مگس ها را دور می کنند
تصویری از مگس پران
تصویر مگس پران
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مگس پران

مگس پران

مگس پران
کسی که مگسها را براند، شخص بیکار، آنکه بازارش کساد است، روبندی است چرمی که بر آن تسمه های باریک آویزان است و آنرا بصورت اسب زنند تا چون مگس برآن نشیند اسب سرخود را تکان دهد و مگس پرانده شود
فرهنگ لغت هوشیار

مگس پرانی

مگس پرانی
عمل راندن و دور کردن مگس ها، مگس پراندن، کنایه از بیکاری و کسادی بازار
مگس پرانی
فرهنگ فارسی عمید

مگس پرانی

مگس پرانی
پراکنده کردن مگسها از اطراف خود. راندن مگس از جائی یا چیزی، کساد بازار و بی رونقی آن. (بهار عجم) (آنندراج) :
کارکلیم باشد آنجا مگس پرانی
هر جا که دل ز یار شیرین شمایل افتد.
کلیم (از بهار عجم).
و رجوع به ترکیب مگس پرانیدن ذیل مگس شود
لغت نامه دهخدا

مگس ران

مگس ران
آلتی که با آن مگس ها را دور می کردند، برای مِثال حورفشی را چو مور زیر لگد کشته ای / پس پر طاووس را کرده مگس ران او (خاقانی - ۳۶۲)
مگس ران
فرهنگ فارسی عمید

مگس ران

مگس ران
آلتی که بوسیله آن مگس را دور کنند: (حورفشی را چو مور زیر لگد کشته ای پس پر طاوس را کرده مگس ران او) (خاقانی سج. 362)
مگس ران
فرهنگ لغت هوشیار

مگس پراندن

مگس پراندن
دور کردن مگس از حوالی خود، بیکار ماندن (ایهام) : (مصریان چو نپرانند مگس بادل تنگ زهر نوشان تو گر کام بشکر ندهند ک) (ظهوری ظنند)
مگس پراندن
فرهنگ لغت هوشیار

مگس رانی

مگس رانی
راندن مگس و پشه و جز آن. (ناظم الاطباء).
- مگس رانی کردن، مگس ران بودن. مگس راندن از چیزی:
وگر چون عیسی از خورشید سازم خوانچۀ زرین
پر طاوس فردوسی کند بر خوان مگس رانی.
خاقانی.
و رجوع به مگس ران (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا