جدول جو
جدول جو

معنی مَكبُود - جستجوی لغت در جدول جو

مَكبُود
بزرگ شده، سیب
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مغزپیچ، گره خورده
دیکشنری عربی به فارسی
بی خانمان، آواره
دیکشنری عربی به فارسی
بیگانه وار، دور
دیکشنری عربی به فارسی
ترک خورده، سبحان الله
دیکشنری عربی به فارسی
کریستالی شده، منجمد
دیکشنری عربی به فارسی
عزیز، دوست داشتنی، محبوب، محبّت انگیز
دیکشنری عربی به فارسی
محدود، محدود است
دیکشنری عربی به فارسی
قابل حسادت، حسادت کرد، بدشانس
دیکشنری عربی به فارسی
ستایش برانگیز، محمود
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه دار، رنگ شده
دیکشنری عربی به فارسی
پخته، پخته شده
دیکشنری عربی به فارسی
آهار، قطع شده
دیکشنری عربی به فارسی
چشم بسته، غل و زنجیر
دیکشنری عربی به فارسی
بی اعتبار، گم شده، بدبخت
دیکشنری عربی به فارسی
قابل بخشش، قابل قبول
دیکشنری عربی به فارسی
مقصد، در نظر گرفته شده است
دیکشنری عربی به فارسی
نوشته شده، نوشته شده است
دیکشنری عربی به فارسی
خنک کننده، خفه شده، خفه
دیکشنری عربی به فارسی
پاداش دهنده، مفتخر شد
دیکشنری عربی به فارسی
نفرت انگیز، منفور، مکروه، بدپسندیده، مورد تنفّر
دیکشنری عربی به فارسی
آشکار، باز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ضمانت شده، تضمین شده است
دیکشنری عربی به فارسی
مکمّل، برگزار شد
دیکشنری عربی به فارسی
وعده داده شده، قول داده
دیکشنری عربی به فارسی
مسدود، مسدود شده است
دیکشنری عربی به فارسی