معنی مَكبُود
مَكبُود
بزرگ شده، سیب
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مَكبُود
مَكبُول
مَكبُول
چِشم بَستِه، غُل و زَنجیر
دیکشنری عربی به فارسی
مَوعُود
مَوعُود
وَعدِه دادِه شُدِه، قُول دادِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَوجُود
مَوجُود
مُوجود
دیکشنری عربی به فارسی
مَكمُول
مَكمُول
مُکَمِّل، بَرگُزار شُد
دیکشنری عربی به فارسی
مَكفُول
مَكفُول
ضِمانَت شُدِه، تَضمین شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مَكشُوف
مَكشُوف
آشِکار، باز کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
مَكسُور
مَكسُور
شِکَستِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَكرُوه
مَكرُوه
نِفرَت اَنگیز، مَنفور، مَکروه، بَدپَسَندیده، مُورِدِ تَنَفُّر
دیکشنری عربی به فارسی
مَكرُوم
مَكرُوم
پاداش دَهَندِه، مُفتَخِر شُد
دیکشنری عربی به فارسی