- مَسَاء
- عصر
معنی مَسَاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قضاوت
پاک کردن، او پاک کرد، حذف کردن
پهلو گرفتن، لنگر انداخته است
طاعون، اپیدمی
وفاداری
چپ، سمت چپ
فسادگری، فساد
بی مغزی، حماقت، بی دقّتی، خرفت بودن
مزّه، یک طعم
زمین پاک کردن، برای بررسی، مربّع کردن، پاک کردن
استعاره
پری، یک برگه
سخاوت
فلج شده، معلول
مکان، محل
بدتر شدن، بد است
پاداش، پنالتی
خشن بودن، کهنگی
تیزبینی، هوش، هوشمندی، زیرکی، زرنگی، هوشیاری
کم نور بودن، نامرئی بودن
چالاکی، حیله گری
شرم، حیا
فراخی، شکوه، زرق و برق، درخشندگی
اجرا، عملکرد
آسمان