معنی مَعَاق
مَعَاق
فلج شده، معلول
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مَعَاق
مُعَاق
مُعَاق
فَلَج کُنَندِه، مَعلول
دیکشنری عربی به فارسی
مَذَاق
مَذَاق
مَزِّه، یِک طَعم
دیکشنری عربی به فارسی
شَقَاق
شَقَاق
شِیطَنَت، نِفاق
دیکشنری عربی به فارسی
مَلَاء
مَلَاء
پَری، یِک بَرگِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَكَان
مَكَان
مَکان، مَحَل
دیکشنری عربی به فارسی
مَجَاز
مَجَاز
اِستِعارِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَسَاء
مَسَاء
عَصر
دیکشنری عربی به فارسی
مَزَاد
مَزَاد
حَراج
دیکشنری عربی به فارسی
معلاق
معلاق
زبان، آنچه چیزی را به آن آویزان کنند
فرهنگ فارسی عمید