جدول جو
جدول جو

معنی مهان - جستجوی لغت در جدول جو

مهان
(پسرانه)
منسوب به ماه است، بزرگان
تصویری از مهان
تصویر مهان
فرهنگ نامهای ایرانی
مهان
خوار شده، خوار وزار
تصویری از مهان
تصویر مهان
فرهنگ فارسی عمید
مهان
(مِ تَ)
دهی است از دهستان پایین شهرستان نهاوند. دارای 230 تن سکنه. محصول آن غلات، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مهان
(مِ)
جمع واژۀ مه . بزرگان:
بر او آفرین کرد شاه جهان
که بادت بزرگی و فر مهان.
فردوسی.
سر نامه گفت آفرین مهان
بر آن باد کو پاک دارد نهان.
فردوسی.
چو بشنید قیصر کز ایران مهان
فرستادۀ شهریار جهان.
فردوسی.
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.
فردوسی.
میان سپاهت هر آن کز مهان
بترسی از او آشکار و نهان.
اسدی.
ز کردار گرشاسب اندر جهان
یکی نامه بد یادگار از مهان.
اسدی.
بر مهان نشوم ور شوم چو خاک مهین
غم گیا نخورم ور خورم به کوه گیا.
خاقانی.
با مهان آب زیر کاه مباش
تات بی آب تر ز که نکنند.
خاقانی.
به می خوردن نشاند آنگه مهان را
همان فرخنده بانوی جهان را.
نظامی.
سر سرفرازان و تاج مهان
به دوران عدلش بناز ای جهان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
مهان
(مُ)
از ’ه ون’، خوارکرده شده. ذلیل کرده شده. (ناظم الاطباء). اهانت کرده شده. (غیاث اللغات). خوار. ذلیل. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستخف ّ. اهانت شده. استخفاف شده. (یادداشت مؤلف) : یضاعف له العذاب یوم القیامه و یخلد فیه مهاناً. (قرآن 69/25).
سر همان و پر همان هیکل همان
موسیی بر عرش فرعونی مهان.
مولوی (مثنوی).
جمله بی معنی و بی مغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
مهان
بزرگان
تصویری از مهان
تصویر مهان
فرهنگ لغت هوشیار
مهان
((مُ))
خوار کرده شده
تصویری از مهان
تصویر مهان
فرهنگ فارسی معین
مهان
بزرگان، رجال، سران
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهان
تصویر بهان
(دخترانه و پسرانه)
جمع به، خوبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهان
تصویر ماهان
(پسرانه)
منسوب به ماه، روشنچون ماه، زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهران
تصویر مهران
(پسرانه)
منسوب به مهر، یکی از خاندانهای عصر ساسانی، مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهسان
تصویر مهسان
(دخترانه)
مانند ماه، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهنا
تصویر مهنا
(دخترانه)
گوارا و خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رهان
تصویر رهان
(پسرانه)
نام یکی از سرداران پارسی در جنگهای باختر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهان
تصویر جهان
(پسرانه)
دنیا، عالم، گیتی، کیهان، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ملک جهان، جهان آفرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رهان
تصویر رهان
گرو بستن، شرط بستن، شرط بندی در اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مران
تصویر مران
درختی با شاخه های راست، دراز، گره دار و محکم که از آن نیزه می سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهان
تصویر دهان
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متان
تصویر متان
گازی بی رنگ، بی بو، بی طعم، سبک تر از هوا و قابل احتراق که با شعلۀ زرد در هوا می سوزد و در مرداب، فاضلاب و معادن زغال سنگ یافت می شود، گاز مرداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجان
تصویر مجان
رایگان، بی عوض، مفت، مجانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاب
تصویر مهاب
مهب ها، جاهای وزیدن باد، جهات وزش باد، جمع واژۀ مهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهانت
تصویر مهانت
خوار شدن، خواری، ذلت، سستی، بدنامی، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ)
مهانه. خواری و دونی و ذلت و فرومایگی. (ناظم الاطباء). رسوایی و خواری و سبک داشت. هوان. (منتهی الارب).
- مهانت نفس، پستی آن. (یادداشت مؤلف).
، ضعف. سستی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حقیر شمردن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(خُ)
سرگشته گردیدن. دودله شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عمه. عمه. عموه. عموهیه. رجوع به عموه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نُ / نِ)
در فرهنگها از جمله در جهانگیری و برهان و ناظم الاطباء به معنی تریاک و افیون آورده اند. صاحب انجمن آرای ناصری نوشته از غلطخوانی بیتی از سنایی این اشتباه به فرهنگهاراه یافته و در آن بیت هلاهل (= زهر مهلک) را مهانل خوانده اند (انجمن آرا) و آن بیت این است:
پند ز حجت به گوش فکرت بشنو
ورچه به تلخی چو حنظل است و مهانل
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهانه
تصویر مهانه
مهانت در فارسی: خواری خوار گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهانل
تصویر مهانل
افیون، تریاک: (پند زحجت بگوش فکرت بشنو ورچه بتلخی چو حنظل است و مهانل) (ناصرخسرو. 258) توضیح در دیوان ناصر صفحه مذکور} مهاتل {طبع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهانت
تصویر مهانت
خواری و دونی و ذلت و فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهان
تصویر جهان
عالم از زمین و کرات آسمانی، دنیا، گیتی، عالک ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهان
تصویر اهان
تنه بریده، خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهانل
تصویر مهانل
((مَ نُ))
افیون، تریاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهانت
تصویر مهانت
((مَ نَ))
خواری، سستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهار
تصویر مهار
کنترل
فرهنگ واژه فارسی سره