جدول جو
جدول جو

معنی مهان

مهان
(مُ)
از ’ه ون’، خوارکرده شده. ذلیل کرده شده. (ناظم الاطباء). اهانت کرده شده. (غیاث اللغات). خوار. ذلیل. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستخف ّ. اهانت شده. استخفاف شده. (یادداشت مؤلف) : یضاعف له العذاب یوم القیامه و یخلد فیه مهاناً. (قرآن 69/25).
سر همان و پر همان هیکل همان
موسیی بر عرش فرعونی مهان.
مولوی (مثنوی).
جمله بی معنی و بی مغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا