مرد سهمگین و محترم. (ناظم الاطباء) : و من حمل معه قطعه من جلد جبهته (من جلد جبهه الاسد) کان محبوباً عند الناس مهاباً معظماً. (ابن البیطار)، هرچیز هولناک. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مَهَب ّ. (منتهی الارب). وزیدن گاه ها: دانست که سیلابی عظیم است مگر از مهاب ریاح دولت نسیمی از عنایت حضرت عزت و جلالت بدمد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مَهَب ّ شود