- ممدد
- خر گاه: به ریسمان کشیده تمدید کننده طولانی کننده
معنی ممدد - جستجوی لغت در جدول جو
- ممدد ((مُ مَ دِّ))
- تمدید کننده، طولانی کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوباره
دنباله دار، پیوسته
دودل
دراز کشیدن
پراکنده، متفرق، پریشان
گسترده شده، آماده، هموار
دارای علامت مد، کشیده و دراز
کشیده شدن، دراز شدن، دراز کشیدن
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
ادامه دار، امتدادیافته، کشیده، دراز، به طور ادامه دار
پریشان پراکنده پریشان پراکنده متفرق: بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح و مرذول و معزول بود
کشدار کشاینده کشیده شونده، قابل ارتجاع
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
دو دله، سرگردان
قوت داده شده، توانا کرده شده
درست و راست
گسترانیده، آماده، پهن کرده شده، نیک گسترده، گسترانیده، آماده کرده مهیا (بدو معنی) : (... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد) (کلیله. مصحح مینوی. 182)
ساختمان درخشان و ساده بنای دراز و هموار و ساده
دراز شده کشیده شده کشیده شده. یا ظل ممدود. سایه دراز: (بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت.) (کشف الاسرار 545: 2)
ارجیافته
کشیده شده و دراز شده
بیم کننده، تهدید کننده
((مُ جَ دِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند