جدول جو
جدول جو

معنی ممدد - جستجوی لغت در جدول جو

ممدد
خر گاه: به ریسمان کشیده تمدید کننده طولانی کننده
تصویری از ممدد
تصویر ممدد
فرهنگ لغت هوشیار
ممدد
((مُ مَ دِّ))
تمدید کننده، طولانی کننده
تصویری از ممدد
تصویر ممدد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجدد
تصویر مجدد
دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ممتد
تصویر ممتد
دنباله دار، پیوسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردد
تصویر مردد
دودل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدد
تصویر مبدد
پراکنده، متفرق، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممهد
تصویر ممهد
گسترده شده، آماده، هموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
دارای علامت مد، کشیده و دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
کشیده شدن، دراز شدن، دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممتد
تصویر ممتد
ادامه دار، امتدادیافته، کشیده، دراز، به طور ادامه دار
فرهنگ فارسی عمید
پریشان پراکنده پریشان پراکنده متفرق: بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح و مرذول و معزول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمدد
تصویر متمدد
کشدار کشاینده کشیده شونده، قابل ارتجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردد
تصویر مردد
دو دله، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشدد
تصویر مشدد
قوت داده شده، توانا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسدد
تصویر مسدد
درست و راست
فرهنگ لغت هوشیار
گسترانیده، آماده، پهن کرده شده، نیک گسترده، گسترانیده، آماده کرده مهیا (بدو معنی) : (... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد) (کلیله. مصحح مینوی. 182)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممرد
تصویر ممرد
ساختمان درخشان و ساده بنای دراز و هموار و ساده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
دراز شده کشیده شده کشیده شده. یا ظل ممدود. سایه دراز: (بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت.) (کشف الاسرار 545: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممجد
تصویر ممجد
ارجیافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتد
تصویر ممتد
کشیده شده و دراز شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهدد
تصویر مهدد
بیم کننده، تهدید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدد
تصویر تمدد
((تَ مَ دُّ))
دراز شدن، کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
((مُ جَ دِّ))
نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
((مُ جَ دَّ))
تجدیده شده، دوباره پیدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدد
تصویر محدد
((مُ حَ دِّ))
تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمدد
تصویر متمدد
((مُ تَ مَ دِّ))
کشیده شونده، قابل ارتجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبدد
تصویر مبدد
((مُ بَ دَّ))
پریشان، پراکنده، متفرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردد
تصویر مردد
((مُ رَ دَّ))
دودل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشدد
تصویر مشدد
((مُ شَ دَّ))
سخت و محکم شده، حرفی که دارای تشدید باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسدد
تصویر مسدد
((مُ سَ دَّ))
استوار شده، محکم شده، مرد راست و درست، امر راست و درست و استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
((مَ))
کشیده شده، دارای علامت مد
فرهنگ فارسی معین