- مقنب (مِ نَ)
چنگال شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، توشه دان صیاد و توبرۀ صیاد که صید درآن اندازد، گلۀ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جماعتی سوار که گرد آیند برای غارت. ج، مقانب. (از اقرب الموارد)
