معنی مقنص
- مقنص((مُ نِ))
- صیدکننده، صیاد
واژههای مرتبط با مقنص
مقنص
- مقنص
- بر ساخته از تازی دامی شکارگر (اسم ب صفت) صید کننده صیاد (مرغ آهو) : (آینه خالص نگشت او مخلص است مرغ را نگرفته است او مقنص است) (مثنوی. نیک. 318: 2)
مقنص
- مقنص
- صیاد:
آینه خالص نگشت او مخلص است
مرغ را نگرفته است او مقنص است.
مولوی
مقنص
- مقنص
- دام. (آنندراج)
مقنی
- مقنی
- چاه کن
تقنص
- تقنص
- شکار جستن
مقنن
- مقنن
- قانون گذار، قانون شناس
مقنع
- مقنع
- اقناع کننده، قانع کننده
مقنع
- مقنع
- کسی که سر و صورت خود را پوشانیده
مقنی
- مقنی
- کاریز کننده، آنگه قنات یا چاه کند
