جدول جو
جدول جو

معنی مقن - جستجوی لغت در جدول جو

مقن
مانند، شبیه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقنع
تصویر مقنع
اقناع کننده، قانع کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنن
تصویر مقنن
قانون گذار، قانون شناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنطرات
تصویر مقنطرات
دایره های موازی با سطح افق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنع
تصویر مقنع
کسی که سر و صورت خود را پوشانیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنعه
تصویر مقنعه
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنی
تصویر مقنی
کسی که کاریز حفر می کند، چاه کن، کسی که قنات را لای روبی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَنْ نَ)
سویق مقند، پست قند آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقنود. قندزده. قندریخته. قندآمیز. که قند در آن کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ)
چنگال شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، توشه دان صیاد و توبرۀ صیاد که صید درآن اندازد، گلۀ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جماعتی سوار که گرد آیند برای غارت. ج، مقانب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقنعه
تصویر مقنعه
آنچه زنان سر خود را بدان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مغنا مکنا روسری خرسند کننده پارچه ای که زنان سر خود را بدان پوشانند روسری مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ آهنربا که به آن هند چمک گویند، ماخوذ از یونانی مغناطیس و سنگ آهنربا
فرهنگ لغت هوشیار
بر ساخته از تازی دامی شکارگر (اسم ب صفت) صید کننده صیاد (مرغ آهو) : (آینه خالص نگشت او مخلص است مرغ را نگرفته است او مقنص است) (مثنوی. نیک. 318: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته ساخته شده، تاک زده (تاک طاق) تاکدار کامل شده مکمل، تمام بنا شده، طاق زده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنطرات
تصویر مقنطرات
دایره های متوازی با سطح افق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنطره
تصویر مقنطره
مقنطره در فارسی مونث مقنطر: تاکدار مونث مقنطر، جمع مقنطرات
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ماگنت اکسید طبیعی مغناطیسی آهن را گویند که خاصیت جذب براده های آهن را دارد . رنگش سیاه و وزن مخصوصش بین 9، 4 تا 2، 5 و سختیش بین 5، 5 تا 5، 6 است} جانب تحفظ وتیقظ رابی رعایت گرداند هرآینه تیرآفت را جان هدف ساخته باشد و تیغ بلا را بمغناطیس جهل سوی خود کشیده) (کلیله. مصحح مینوی. 283) توضیح در صنعت انواع مختلف مغناطیس میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنن
تصویر مقنن
قانون شناس، قانون گذار، آیین گر
فرهنگ لغت هوشیار
توبره شکار، پیرا سپاه جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنعه فروش
تصویر مقنعه فروش
مکنا فروش آنکه مقنعه فروشد روسری فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقننه
تصویر مقننه
قوه ای که حق قانونگذاری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنی
تصویر مقنی
کاریز کننده، آنگه قنات یا چاه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنی باشی
تصویر مقنی باشی
رئیس مقنیان (قاجاریه) : (آقا محمد تقی مقنی باشی) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 24)، عنوان احترام آمیز (مقنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنب
تصویر مقنب
((مِ نَ))
جماعتی سوار که به طمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنی
تصویر مقنی
((مُ قَ نّ))
چاه کن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنن
تصویر مقنن
((مُ قَ نِّ))
قانونگزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنعه
تصویر مقنعه
((مِ یا مَ نَ عَ))
روسری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنع
تصویر مقنع
((مُ قَ نَّ))
کسی که سر و صورت خودرا پوشانیده، مردی که کلاه خود بر سر نهاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنطر
تصویر مقنطر
((مُ قَ طَ))
کامل شده، تمام بنا شده، طاق زده شده. مقنع (م ن) قانع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنص
تصویر مقنص
((مُ نِ))
صیدکننده، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقننه
تصویر مقننه
آیین گذاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقنی
تصویر مقنی
چاه کن
فرهنگ واژه فارسی سره
مغناطیسی وار، مغناطیسی
دیکشنری اردو به فارسی
مغناطیسی
دیکشنری اردو به فارسی
دمغناطیس زدایی، از بین بردن آهنربا
دیکشنری اردو به فارسی