جدول جو
جدول جو

معنی مفارق - جستجوی لغت در جدول جو

مفارق
فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم
تصویری از مفارق
تصویر مفارق
فرهنگ لغت هوشیار
مفارق
مفرق ها، جاهایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود، خطوطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود، جمع واژۀ مفرق
تصویری از مفارق
تصویر مفارق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفارقت
تصویر مفارقت
جدا شدن از هم، جدایی و دوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفارقه
تصویر مفارقه
مفارقت در فارسی: جدایی دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقت
تصویر مفارقت
از یکدیگر جدا شدن، جدایی و مهجوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقت
تصویر مفارقت
((مُ رِ قَ))
جدایی، جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفارق
تصویر تفارق
جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفترق
تصویر مفترق
جدا شونده، پراکنده، جدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشارق
تصویر مشارق
مشرق ها، سرزمین های شرقی، جمع واژۀ مشرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفارش
تصویر مفارش
مفرش ها، چیزهای گستردنی، جاهای پهن کردن فرش، چیزهایی که روی زمین می گستراندند و روی آن می خوابیدند، جمع واژۀ مفرش
فرهنگ فارسی عمید
جمع مشرق، خورایانها جمع مشرق جایهای بر آمدن آفتاب خاورها مقابل مغارب: ممدوح ایمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب. (انوری) یا مشارق ثلث (ثلاث)، عبارتند از مشرق اعتدال و مشرق صیف و مشرق شتا ومقابل آن مغارب ثلث (ثلاث) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطارق
تصویر مطارق
جمع مطرق مطرقه، کوبن ها چکش ها پتک ها پکوک ها جمع مطرق و مطرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفترق
تصویر مفترق
پراکنده، جدا گرنده جدا شونده، جدا پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارش
تصویر مفارش
جمع مفرش، بوب ها،گستردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفارق
تصویر تفارق
((تَ رُ))
از هم جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشارق
تصویر مشارق
((مَ رِ))
جمع مشرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفترق
تصویر مفترق
((مُ تَ رِ))
جدا شونده، جدا، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخارق
تصویر مخارق
مخرق ها، پاره کننده ها، شکافنده ها، بسیار دروغ گوها، جمع واژۀ مخرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده کننده، جدایی اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارق
تصویر فارق
ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
جایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
رمنده خر و ماده شتر، رمیده از درد زایمان، جدا کننده، ابر جدا ابرتک، بزرک (کتان از سریانی به تازی رفته است) از گیاهان آنکه میان حق و باطل فرق گذارد، جدا کننده ممیز، تفاوت بین دو امر، کتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارق
تصویر فارق
((رِ))
جداکننده، آن که بین حق و باطل فرق می گذارد، تفاوت بین دو امر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
((مَ رَ یا رِ))
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا می شود، جایی که راه ها منشعب می شود، جمع مفارق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفارقات نوریه
تصویر مفارقات نوریه
گوهران شیدین خرد ها زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقات محضه
تصویر مفارقات محضه
گوهران ناب خرد ها زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقات قدسی
تصویر مفارقات قدسی
گوهران اشوک خرد های یله زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقات علویه
تصویر مفارقات علویه
گوهران برین خرد ها و زوان ها زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقات عقلیه
تصویر مفارقات عقلیه
گوهران خردیک خرد ها زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارقات سفلیه
تصویر مفارقات سفلیه
گوهران زیرین روان ها زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم مفارقات
تصویر عالم مفارقات
عالم مجردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم المفارقات
تصویر عالم المفارقات
عالم مفارقات
فرهنگ لغت هوشیار