جدول جو
جدول جو

معنی مفارش

مفارش
مفرش ها، چیزهای گستردنی، جاهای پهن کردن فرش، چیزهایی که روی زمین می گستراندند و روی آن می خوابیدند، جمع واژۀ مفرش
تصویری از مفارش
تصویر مفارش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مفارش

مفارش

مفارش
گستردنیها، و واحد آن مَفرَش است. (آنندراج) (از منتهی الارب). جَمعِ واژۀ مَفرَش. (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه). و رجوع به مفرش شود، هو کریم المفارش، او دارای زنهای کریم است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ مِفرَشَه. (اقرب الموارد). رجوع به مفرشه شود
لغت نامه دهخدا

سفارش

سفارش
دستور برای انجام دادن کاری یا نگه داری چیزی، دستور، فرمان
سفارش
فرهنگ فارسی عمید

مفارق

مفارق
مَفرَق ها، جاهایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود، خطوطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود، جمعِ واژۀ مَفرَق
مفارق
فرهنگ فارسی عمید