سرزنش کردن به تندی. (ناظم الاطباء). با کسی بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم و به آواز بلند با کسی بانگ زدن. (یادداشت مؤلف). تصاخب. با همدیگر فریاد کردن
سرزنش کردن به تندی. (ناظم الاطباء). با کسی بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم و به آواز بلند با کسی بانگ زدن. (یادداشت مؤلف). تصاخب. با همدیگر فریاد کردن
همدیگر یار و رفیق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). یار و رفیق شدن. مصاحبت. ملازم کسی گردیدن. (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). با کسی صحبت داشتن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). هم صحبت شدن با کسی. مصاحبت. مصاحبه
همدیگر یار و رفیق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). یار و رفیق شدن. مصاحبت. ملازم کسی گردیدن. (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). با کسی صحبت داشتن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). هم صحبت شدن با کسی. مصاحبت. مصاحبه
مصاحبت. با کسی صحبت کردن. هم صحبت شدن با کسی. با کسی صحبت داشتن. (یادداشت مؤلف) ، گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا علمی و ادبی. - مصاحبه کردن، به گفتگو پرداختن با کسی یا کسانی. به گفت و شنود با صاحب مقامی پرداختن. با صاحب مقامی یا کسانی که اطلاعاتی در امری دارند و غیره به گفتگو پرداختن: امروز نخست وزیر با خبرنگاران مصاحبه کرد. امروز خبرنگاران با نخست وزیر مصاحبه کردند. (یادداشت مؤلف). - مصاحبۀ مطبوعاتی، گفتگوی مرد سیاسی یا اداری با نمایندگان مطبوعات. گفت و شنود اطلاعاتی صاحب منصبی با نمایندگان جراید و خبرگزاران در موضوعی. ، با کسی یاری کردن، با کسی همراه شدن. (یادداشت مؤلف) ، هم صحبتی. همدمی
مصاحبت. با کسی صحبت کردن. هم صحبت شدن با کسی. با کسی صحبت داشتن. (یادداشت مؤلف) ، گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا علمی و ادبی. - مصاحبه کردن، به گفتگو پرداختن با کسی یا کسانی. به گفت و شنود با صاحب مقامی پرداختن. با صاحب مقامی یا کسانی که اطلاعاتی در امری دارند و غیره به گفتگو پرداختن: امروز نخست وزیر با خبرنگاران مصاحبه کرد. امروز خبرنگاران با نخست وزیر مصاحبه کردند. (یادداشت مؤلف). - مصاحبۀ مطبوعاتی، گفتگوی مرد سیاسی یا اداری با نمایندگان مطبوعات. گفت و شنود اطلاعاتی صاحب منصبی با نمایندگان جراید و خبرگزاران در موضوعی. ، با کسی یاری کردن، با کسی همراه شدن. (یادداشت مؤلف) ، هم صحبتی. همدمی
روی باروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). صقاب. (ناظم الاطباء) ، همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نزدیکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به صقاب شود
روی باروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). صقاب. (ناظم الاطباء) ، همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نزدیکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به صقاب شود
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات