جدول جو
جدول جو

معنی مصاخبه - جستجوی لغت در جدول جو

مصاخبه(ضَ)
سرزنش کردن به تندی. (ناظم الاطباء). با کسی بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم و به آواز بلند با کسی بانگ زدن. (یادداشت مؤلف). تصاخب. با همدیگر فریاد کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخاطبه
تصویر مخاطبه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادمه
تصویر مصادمه
به یکدیگر خوردن و همدیگر را کوفتن، به هم صدمه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
با کسی صحبت داشتن، با کسی یار و همدم شدن، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادقه
تصویر مصادقه
با کسی دوستی کردن، از روی اخلاص با کسی دوست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادفه
تصویر مصادفه
برخورد کردن با کسی، یافتن و دیدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصابره
تصویر مصابره
غالب شدن بر کسی به صبر، شکیبایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادره
تصویر مصادره
مال کسی را به زور ضبط کردن، جریمه و تاوان گرفتن، بازگیری، بازخواست
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ)
مصیبت. (منتهی الارب) ، آفت. سختی. شدت نازله. مصاب. مصوبه. (اقرب الموارد). عاهت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
همدیگر یار و رفیق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). یار و رفیق شدن. مصاحبت. ملازم کسی گردیدن. (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). با کسی صحبت داشتن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). هم صحبت شدن با کسی. مصاحبت. مصاحبه
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مصاحبت. با کسی صحبت کردن. هم صحبت شدن با کسی. با کسی صحبت داشتن. (یادداشت مؤلف) ، گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا علمی و ادبی.
- مصاحبه کردن، به گفتگو پرداختن با کسی یا کسانی. به گفت و شنود با صاحب مقامی پرداختن. با صاحب مقامی یا کسانی که اطلاعاتی در امری دارند و غیره به گفتگو پرداختن: امروز نخست وزیر با خبرنگاران مصاحبه کرد. امروز خبرنگاران با نخست وزیر مصاحبه کردند. (یادداشت مؤلف).
- مصاحبۀ مطبوعاتی، گفتگوی مرد سیاسی یا اداری با نمایندگان مطبوعات. گفت و شنود اطلاعاتی صاحب منصبی با نمایندگان جراید و خبرگزاران در موضوعی.
، با کسی یاری کردن، با کسی همراه شدن. (یادداشت مؤلف) ، هم صحبتی. همدمی
لغت نامه دهخدا
(عِتی ی / عُ تی ی)
با هم طپانچه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). برهم تپانچه زدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِ بَ)
تأنیث مصاحب. دوست و رفیق زن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصاحب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
روی باروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). صقاب. (ناظم الاطباء) ، همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نزدیکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به صقاب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
دردمند و مصیبت زده کردن. (منتهی الارب) ، رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). مصاب
لغت نامه دهخدا
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاخره
تصویر متاخره
مونث متاخر
فرهنگ لغت هوشیار
متادبه در فارسی مونث متادب از ریشه پارسی ادب آموخته مونث متادب جمع متادبات
فرهنگ لغت هوشیار
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
فرهنگ لغت هوشیار
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
((مُ حَ بَ یا بِ))
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن
مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصادره
تصویر مصادره
تاوان گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
پادرمیانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
همنشینی
فرهنگ واژه فارسی سره
صحبت، گفتگو، مصاحبت، هم صحبتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد