جدول جو
جدول جو

معنی مشک - جستجوی لغت در جدول جو

مشک
(دخترانه)
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
تصویری از مشک
تصویر مشک
فرهنگ نامهای ایرانی
مشک
پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند، خیک
کنایه از شکم
تصویری از مشک
تصویر مشک
فرهنگ فارسی عمید
مشک
مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود، آهوی مشک
مشک سارا: مشک خالص و بی غش، مشک ناب
تصویری از مشک
تصویر مشک
فرهنگ فارسی عمید
مشک
خیک، پوست گوسفند دباغی شده پوست گوسفندی که آنرا درست کنده باشند خواه دباغت شده وخواه نشده باشد و در آن ماست و آب کنند: مشکی از آب کرد پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. (هفت پیکر) یا مشک سقا. مشکی که سقایان بر دوش کشند و از آن آب بمردم دهند. بس که شربت زده از کاسه رندان همه جا شکم شیخ بعینه شده مشک سقا. (گل کشتی)، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که بدست چپ دست راست حریف را بگیرد وبگردن خود بکشد وبدست راست پای راست و بگیرد وبگردن گیرد و از سر خود او را بزمین زند. فتح او: آنکه در پای برداشتن پای در میان پای او کند. پوست گوسفندی که آنرا درست کنده باشند خواه دباغت شده وخواه نشده باشد و در آن ماست و آب کنند: مشکی از آب کرد پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. (هفت پیکر) یا مشک سقا. مشکی که سقایان بر دوش کشند و از آن آب بمردم دهند. بس که شربت زده از کاسه رندان همه جا شکم شیخ بعینه شده مشک سقا. (گل کشتی)، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که بدست چپ دست راست حریف را بگیرد وبگردن خود بکشد وبدست راست پای راست و بگیرد وبگردن گیرد و از سر خود او را بزمین زند. فتح او: آنکه در پای برداشتن پای در میان پای او کند. ماده ایست معطر ماخوذ از کیسه ای مشکین باندازه تخم مرغی یا نارنجی کوچک مستقر در زیر پوست شکم ومجاور عضو تناسلی جنس نر از آهوی ختایی. مشک تازه در موقع ترشح ماده ایست روغنی و بسیار معطر وبرنگ شکلات و لزج میباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است و رنگش قهوه یی تیره مایل به سیاه و طعم آن کمی تلخ است و بویی تند دارد. در تجارت بدو صورت عرضه میشود: یکی مشکی که در کیسه مشک (نافه) است یعنی مشکی است که از نافه خارج نشده و پس از شکار وذبح آهوی ختنی نافه آنرا با مشک محتویش ببازار عرضه میکنند و دیگر مشکی است که از نافه خارج شده و کم و بیش امکان دارد با مواد خارجی آمیخته باشد، بدیهی است ارزش نوع دوم بسیار کمتر از نوع اولی است. مشک درعطر سازی ومعطرساختن برخی مشروبات الکلی گران قیمت بکار میرود مسک: فضل و هنر ضایع است تا ننمایند عود برآتش نهند و مشک بسایند. (گلستان) توضیح مولف غیاث گوید: اهل فارس بکسر میم واهل ماورا النهر بضم میم خوانند. در نسخه ترجمان البلاغه مکتوب بسال 507 ه ق. مشک بضم اول ضبط شده. چون اصل آن در سنسکریت و یونانی و لاتینی بضم میم است پس این تلفظ صحیح است از سوی دیگر چون در سریانی (مسکه) و در عربی (مسک) بکسر اول است پس بکسرهم صحیح میباشد چنانکه در فارسی در نسبت به مشک مشکی و مشکین بکسر تلفظ شود، زلف سیاه محبوب: دوارغوان خود از مشک زیرا بر مپوش، دوشنبلید من از لاله زیر ژاله مکن، (عثمان مختاری) یاطراز مشک. خط تازه دمیده: ماه ترکستان طراز مشک بر دیبا کشید مشک و دیبا را بقدر و قیمت اعلا کشید. (عثمان مختاری) یامشک چوپان. گیاهی است علفی و یکساله از تیره اسفناجیان دارای ساقه و شاخه های راست بارتفاع 15 تا 60 سانتیمتر که در نواحی بحرالروم (مدیترانه) و غالب نقاط ایران میروید. این گیاه برنگ سبز مایل به زرد با دمبرگ دراز در کناره برگها دارد. دانه اش تقریبا کروی و صاف است. سرشاخه های گل دار این گیاه بعلت دارابودن اسانس بوی مخصوص دارند. مشک چوپان در طب عوام بعنوان خلط آور مصرف میشود وبرای آن اثر ضد تشنج و نیرو دهنده و تسکین دهنده ضیق النفس ذکر شده است مسک الجن شقر مشک داش نزله اوتی ارطاماسیا ارطامسیا. یا مشک رومی. مریم یا مشک زمین. گیاهی است از تیره جگن ها که دارای ساقه زیر زمینی بسیار خوشبوی و معطر است و بطور خودرو در مزارع میروید سعد سعد کوفی طپلاق تپلاق مشت مشکک قرقرون مشک زیر زمین. یا مشک زیر زمین. مشک زمین. یا مشک سارا. مشک خلاص و بی غش: ... که با زیر دستان مدارا کنم ز خاک سیه مشک سارا کنم. (ظفرنامه یزدی) یا مشک سوده. مشک ساییده شده: بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین باغ گویی لعبتان جلوه دارد بر کنار. (فرخی) یامشک گل سپر. زلف که برچهره افتاده: چه سحرهاست که آن نرگس دژم داند، چه لعبهاست که آن مشک گل سپر دارد، (عثمان مختار)، خط تازه دمیده. یا مشک نافه. مشک خالص را گویند که از کیسه محتوی مشک گوزن ختایی بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
مشک
((مَ))
مشگ، خیک، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند
تصویری از مشک
تصویر مشک
فرهنگ فارسی معین
مشک
((مُ))
ماده سیاه رنگ و خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می شود
تصویری از مشک
تصویر مشک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکل
تصویر مشکل
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکک
تصویر مشکک
آنچه دربارۀ آن شک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکو
تصویر مشکو
بت خانه، حرم سرا، بالاخانه، کوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
امر یا موقعیت سخت و دشوار، پوشیده، درهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد، دارای شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکی
تصویر مشکی
سیاه، تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکو
تصویر مشکو
بتخانه، بتکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
دشوارو سخت و زحمتدار و در هم و پیچدار
فرهنگ لغت هوشیار
شک کرده گمان انگیز شک انگیز شک برنده گماندار مصغر مشک، مشک زمین: گرچه مشکک بود بسی خوشبوی فرق از او تا بمشک بسیار است. آنچه که درباره آن شک شده، عبارت از کلیی است که حصول و صدق آن در بعضی افراد بتشکیک باشد و اختلاف دربعضی افراد به اقدمیت و اولویت و غیره باشد، شک کننده درگمان افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکی
تصویر مشکی
((مِ))
تیره رنگ، سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکو
تصویر مشکو
((مُ))
بت خانه، حرمسرا، مشکوی هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
((مُ کِ))
دشوار، سخت، جمع مشاکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
((مُ شَ کَّ))
شکل پذیرفته، صورت بسته، ترتیب شده، تشکیل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکک
تصویر مشکک
((مُ شَ کِّ))
شک کننده، شکاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکک
تصویر مشکک
((مُ شَ کَّ))
آن چه که درباره آن شک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکک
تصویر مشکک
شک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکی
تصویر مشکی
سیاه، به رنگ مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکی
تصویر مشکی
تهیه شده در مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
Problem, Problematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
problema, problemático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
Problem, problematisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
problem, problematyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
проблема , проблемный
دیکشنری فارسی به روسی
проблема , проблемний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
probleem, problematisch
دیکشنری فارسی به هلندی
problema, problemático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
problème, problématique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
problema, problematico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
समस्या , समस्याग्रस्त
دیکشنری فارسی به هندی