جدول جو
جدول جو

معنی لمشک

لمشک((لَ مِ))
ماستی که در آن شیر و نمک بریزند و بخورند
تصویری از لمشک
تصویر لمشک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لمشک

لمشک

لمشک
ماست چکیده، ماستی که در آن شیر و نمک بریزند و نان خورش درست کنند
لمشک
فرهنگ فارسی عمید

لمشک

لمشک
جغرات و ماستی را گویند که شیر و نمک در آن ریزند و خورند. لمسک. (برهان)
لغت نامه دهخدا

تمشک

تمشک
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
فرهنگ لغت هوشیار

لخشک

لخشک
یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سُرسُرِه، چَچَلِه، چَپچَلِه
لخشک
فرهنگ فارسی عمید

تمشک

تمشک
میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تَلو، سِه گُل، توتِ سِه گُل، عُلَّیق، عُلَّیقُ الجَبَل، توتُ العَلیق
تمشک
فرهنگ فارسی عمید

لاشک

لاشک
بلاشک بی گمان: ... و در نقض عزایم او مبالغتی بیش از این نمایم لاشک که بتهمتی منسوب شوم
فرهنگ لغت هوشیار