جدول جو
جدول جو

معنی مستنصت - جستجوی لغت در جدول جو

مستنصت(مُ تَ صِ)
آنکه خاموش بایستد، آنکه از کسی بخواهد که به او گوش فرادهد. (از اقرب الموارد) ، خاموش بودن خواهنده. (از منتهی الارب). رجوع به استنصات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستاصل
تصویر مستاصل
بینوا، بیچاره، ازبیخ برکنده، ریشه کن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقصی
تصویر مستقصی
تحقیق و بررسی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنبه
تصویر مستنبه
آنکه آگاهی می دهد، آگاه کننده، طالب آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنصر
تصویر مستنصر
کسی که یاری و نصرت بخواهد، یاری خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنبط
تصویر مستنبط
استنباط شده، استخراج شده، درک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
آنکه طلب روشنایی کند، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستبصر
تصویر مستبصر
صاحب بصیرت، دارای فکر و نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنبط
تصویر مستنبط
استنباط کننده، درک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنجد
تصویر مستنجد
یاری خواهنده، دلیر، توانا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ صِ)
ناصح شمرنده کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استنصاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
یاری خواهنده و استمدادکننده. (از اقرب الموارد). یاری طلب. یاری خواه، سائل وپرسنده. (از اقرب الموارد). رجوع به استنصار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
نعت فاعلی از استنصاف. تمام حق خود گیرنده. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، انصاف خواهنده. (از اقرب الموارد). رجوع به استنصاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
استخراج کننده. (از اقرب الموارد). بیرون آورندۀ چیزی. (از منتهی الارب) ، گرمائی که می افکند خار خشک بهمی را. (از منتهی الارب). رجوع به استنصال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
صفت کردن خواهنده. (از منتهی الارب). توصیف چیزی را از کسی خواهنده. (از اقرب الموارد). رجوع به استنعات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
المستنصر بالله. هشتمین خلیفۀ فاطمی. رجوع به مستنصر بالله شود:
مستنصر از خدای دهد نصرت
زین پس بر اولیای شیاطینم.
ناصرخسرو.
مستنصر معالی و حکمت به نظم و نثر
بر امتش که خواند الا که حجتش.
ناصرخسرو.
بشتاب سوی حضرت مستنصر
ره زی شجر جزاز ثمره مسپر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستندات
تصویر مستندات
جمع مستنده، تزده دار ها، پر وهان ها
فرهنگ لغت هوشیار
کوشنده به ژرف رسنده تحقیق وبررسی شده: وماآن را جوایب شافی گفته ایم تکرار و تطویل ملال افزاید بموضعش مستقصی برود... . تفحص وتحقیق کننده
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آورنده آب و علم، آشکار کننده و اختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است بیرون آورده شده، درک شده
فرهنگ لغت هوشیار
باز کاونده دخشک یاب (دخشک خبر)، بیدار هوشیار جوینده خبر طالب آگاهی، بیدار هوشیار، جمع مستنبهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجد
تصویر مستنجد
دلاور، یاریخواه یاری خواهنده، دلیر و توانا، جمع مستنجدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجف
تصویر مستنجف
باد ابرران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
ستاره جوی، روشن خواهنده روشنایی، روشن تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنزل
تصویر مستنزل
فرود آرنده، فرو فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
مستنده در فارسی مونث مستند بنگرید به مستند مونث مستند، جمع مستندات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعصم
تصویر مستعصم
چنگ در زننده، پناه برنده چنگ در زننده پناه برنده، جمع مستعصمین
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ برکننده، ریشه کن شده از بیخ برکنده، درمانده، ناگزیر، پریشانروزگار تیره روز از بیخ بر کننده ازبیخ برکنده ریشه کنده، بی نوا بی چیز تهی دست، بدبخت پریشان حال، مجبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبصر
تصویر مستبصر
بینا دل بینشور تیز بین بینادل شونده صاحب بصیرت جمع مستبصرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنصل
تصویر مستنصل
استخراج کننده، بیرون آورنده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهنده، پیروزی دهنده، نام یکی از فرمانروایان اسماعیلی در مسر پیروزی خواه، یاریخواه یاری خواهنده نصرت جوینده، جمع مستنصرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنصر
تصویر مستنصر
((مُ تَ ص))
یاری خواهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستبصر
تصویر مستبصر
((مُ تَ ص))
صاحب بصیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستأصل
تصویر مستأصل
((مُ تَ صَ))
از بیخ برکنده شده، بیچاره، گرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
((مُ تَ جِ))
خواهنده روشنایی، روشن، تابان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستنجد
تصویر مستنجد
((مُ تَ جِ))
یاری خواهنده، دلیر و توانا
فرهنگ فارسی معین