معنی مستنجد - فرهنگ فارسی معین
معنی مستنجد
- مستنجد((مُ تَ جِ))
- یاری خواهنده، دلیر و توانا
تصویر مستنجد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستنجد
مستنجد
- مستنجد
- دلاور، یاریخواه یاری خواهنده، دلیر و توانا، جمع مستنجدین
فرهنگ لغت هوشیار
مستنجد
- مستنجد
- آنکه پس از ضعف توانا شده باشد، یاری خواهنده و یاری طلب ومستعین. (از اقرب الموارد). رجوع به استنجاد شود
لغت نامه دهخدا
مستنجد
- مستنجد
- المستنجدبالله از خلفای بنی عباس (555- 566 هَ. ق) :
چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت
برآمد آیت مستنجد از صحیفۀ حال.
خاقانی.
رجوع به مستنجد بالله شود
لغت نامه دهخدا