نعت فاعلی ازاستلاطه. پسر خواننده غیری را. (از منتهی الارب). آنکه کسی را به فرزندی ادعا کند در حالی که فرزند او نباشد. (از اقرب الموارد) ، برخود چسباننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، واجب کننده. (از منتهی الارب). رجوع به استلاطه شود
نعت فاعلی ازاستلاطه. پسر خواننده غیری را. (از منتهی الارب). آنکه کسی را به فرزندی ادعا کند در حالی که فرزند او نباشد. (از اقرب الموارد) ، برخود چسباننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، واجب کننده. (از منتهی الارب). رجوع به استلاطه شود
نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. (از اقرب الموارد). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. (غیاث). بر پشت خفته. ستان: چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به استلقاء شود
نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. (از اقرب الموارد). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. (غیاث). بر پشت خفته. ستان: چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به استلقاء شود
از ’خ ب ء’، پنهان و مخفی و پوشیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پنهان کننده و پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
از ’خ ب ء’، پنهان و مخفی و پوشیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پنهان کننده و پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
نعت فاعلی از استضاءه. نورخواهنده از چیزی. (اقرب الموارد). روشنی خواهنده. روشنی خواه: ضوء جان آمد نماید مستضی لازم و ملزوم و باقی مقتضی. مولوی (مثنوی). ، مشورت کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استضاءه شود
نعت فاعلی از استضاءه. نورخواهنده از چیزی. (اقرب الموارد). روشنی خواهنده. روشنی خواه: ضوء جان آمد نماید مستضی لازم و ملزوم و باقی مقتضی. مولوی (مثنوی). ، مشورت کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استضاءه شود
برگزیننده برای خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، زمینی که فراگیرد و پوشد، مأخوذ از ’لماء’. (آنندراج) (از منتهی الارب). پوشندۀ زمین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلمؤ شود
برگزیننده برای خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، زمینی که فراگیرد و پوشد، مأخوذ از ’لماء’. (آنندراج) (از منتهی الارب). پوشندۀ زمین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلمؤ شود
فسوس کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). مسخره کننده. (از اقرب الموارد). آنکه استهزاء کند. آنکه ریشخند کند. فسوسکار. فسوسی. افسوسی. طعنه زننده. و رجوع به استهزاء شود: هر چه گوئی باز گوید که همان می کند افسوس چون مستهزئان. مولوی (مثنوی)
فسوس کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). مسخره کننده. (از اقرب الموارد). آنکه استهزاء کند. آنکه ریشخند کند. فسوسکار. فسوسی. افسوسی. طعنه زننده. و رجوع به استهزاء شود: هر چه گوئی باز گوید که همان می کند افسوس چون مستهزئان. مولوی (مثنوی)
نعت فاعلی از استدفاء. لباس گرم پوشیده. (ناظم الاطباء). آنکه دفاء و جامۀ گرم پوشد. (اقرب الموارد) ، گرم کننده خود را بوسیلۀ جامه یا آتش و غیره. (اقرب الموارد). و رجوع به استدفاء شود، در عبارت ذیل از جهانگشای جوینی (چ طهران ص 4) می نماید که معنی کلمه توسعی دارد. مثلاً گرمی خواهنده در آغوش کسی و نظایرآن: هر مزوری وزیری و هر مدبری دبیری و هر مستدفئی مستوفیی. (جهانگشای جوینی چ تهران ص 4)
نعت فاعلی از استدفاء. لباس گرم پوشیده. (ناظم الاطباء). آنکه دفاء و جامۀ گرم پوشد. (اقرب الموارد) ، گرم کننده خود را بوسیلۀ جامه یا آتش و غیره. (اقرب الموارد). و رجوع به استدفاء شود، در عبارت ذیل از جهانگشای جوینی (چ طهران ص 4) می نماید که معنی کلمه توسعی دارد. مثلاً گرمی خواهنده در آغوش کسی و نظایرآن: هر مزوری وزیری و هر مدبری دبیری و هر مستدفئی مستوفیی. (جهانگشای جوینی چ تهران ص 4)
نعت فاعلی از استبراء. برأت خواهنده از گناه یا از دین و وام، آنکه طلب عمق و نهایت چیزی را کند تا آن را دریابد و قطع شبهه از او کند، ترک جماع کننده تا حائض شدن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاک کننده مجری از بول. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به استبراء شود
نعت فاعلی از استبراء. برأت خواهنده از گناه یا از دین و وام، آنکه طلب عمق و نهایت چیزی را کند تا آن را دریابد و قطع شبهه از او کند، ترک جماع کننده تا حائض شدن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاک کننده مجری از بول. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به استبراء شود