جدول جو
جدول جو

معنی مستبل - جستجوی لغت در جدول جو

مستبل(مُ تَ بِل ل)
نعت فاعلی از استبلال. به شده از بیماری و نیکوحال شده بعد سختی و لاغری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استبلال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقل
تصویر مستقل
کسی که آزادانه امور خود را اداره کند و به دیگری حق مداخله ندهد، آزاد و مختار، در علوم سیاسی دارای استقلال، جداگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستذل
تصویر مستذل
ذلیل، خوار داشته، خوار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدل
تصویر مستدل
ثابت کرده شده با دلیل و برهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدل
تصویر مستدل
طلب دلیل کننده، آنکه دلیل می خواهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحل
تصویر مستحل
کسی که به حلال وحرام اهمیت نمی دهد، بی بند و بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستهل
تصویر مستهل
ماه نو که نمودار و آشکار شده، کنایه از ابتدای ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
استقبال کننده، پیشواز رونده، پیش آینده، زمان آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستبد
تصویر مستبد
کسی که که کاری را به رای خود و بدون مشورت دیگران انجام بدهد، خود رای، خودسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستغل
تصویر مستغل
خانه یا دکان که به اجاره بدهند، ملکی که درآمد مرتب داشته باشد، زمینی که از آن غله بردارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
آینده، زمان آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستهل
تصویر مستهل
روی درخشنده از شادی، جوینده هلال، بیننده ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبل
تصویر منتبل
ناگاه مرده، بر گیرنده به شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستغل
تصویر مستغل
استغلال، مستغلات خانه، خانه یا دکانی که به اجاره بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
پیش آینده، استقبال، پیشواز کننده، آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
بردارنده و حمل کننده، آزاد و مختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستظل
تصویر مستظل
سایه نشین سایه گرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحل
تصویر مستحل
درخواست کننده از کسی که چیزی را برای او حلال کند، حلال شمرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدل
تصویر مستدل
اثبات کرده شده با دلیل و برهان
فرهنگ لغت هوشیار
خوار خوار داشته خوار کننده خوار پندارنده ذلیل شمرده خوارداشته: دوستیها ضعیف و عداوتها قوی و نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، خوار زبون ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبعل
تصویر مستبعل
شوهر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبد
تصویر مستبد
خود رای، خود سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
((مُ تَ بَ))
زمان آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستغل
تصویر مستغل
((مُ تَ غِ لِّ))
زمینی که از آن غله برداشت کنند، خانه یا دکانی که اجاره بدهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
((مُ تِ بِ))
استقبال کننده، به پیشواز رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستبد
تصویر مستبد
((مُ تَ بِ دّ))
خودسر، خودرأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
((مُ تَ قِ لّ))
آزاد، مختار، دارای استقلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستحل
تصویر مستحل
((مُ تَ حَ لّ))
حلال پنداشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستدل
تصویر مستدل
((مُ تَ دَ لّ))
با دلیل و برهان ثابت شده. دارای دلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستدل
تصویر مستدل
((مُ تَ دِ لّ))
دلیل جوینده، طلب برهان کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستذل
تصویر مستذل
((مُ تَ ذَ))
ذلیل شمرده، خوار داشته، خوار، زبون، ذلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستبد
تصویر مستبد
خودکامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
Autonomous, Independent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autônomo, independente
دیکشنری فارسی به پرتغالی