معنی مستقل - فرهنگ فارسی معین
معنی مستقل
- مستقل((مُ تَ قِ لّ))
- آزاد، مختار، دارای استقلال
تصویر مستقل
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستقل
مستقل
- مستقل
- کسی که آزادانه امور خود را اداره کند و به دیگری حق مداخله ندهد، آزاد و مختار، در علوم سیاسی دارای استقلال، جداگانه
فرهنگ فارسی عمید