- مسالمت
- آشتی کردن، بی گزندی، خوش رفتاری، صلح طلبی
معنی مسالمت - جستجوی لغت در جدول جو
- مسالمت
- سازگاری، با هم صلح کردن وآشتی نمودن
- مسالمت ((مُ لِ مَ))
- آشتی کردن، از روی صلح و آشتی رفتار کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم بهره شدن با کسی، انبازی در بهره و نصیب
مشارکت، شریک، شرکت
بها کردن متاع
مسالمت در فارسی: دو سترفتاری آشتی
سخن گفتن با یکدیگر، (اسم و مصدر) گفتگو: (وبگاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره دهشت نقاب حیا از چهره مکالمه و محاوره بر انداخت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، جمع مکالمات
بهای کالایی را پرسیدن و در قیمت آن با هم گفتگو کردن، چانه زدن
چوب پهن و کلفتی که در زیر دو قاعده در نصب کنند، چوب جلو هودج. مقابل شونده روبرو شونده
درخواست، استدعا، تقاضا پرسیدن، پرسش
آمیخته با مسالمت، همراه با صلح و سازش
کیفیت مسالمت آمیز
توام با مسالمت: مقاومت سخت ولی مسالمت آمیز گاندی در برابر قوانین ظالمانه دولت افریقای جنوبی سبب شهرت وی گردید
ماتیکان ها
برابری
رهسپاری
کمک همیاری
دست و پا گیری
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
به شتاب افکندن، ربودن
با هم برابر بودن، برابری
با نرمی و آسانی رفتار کردن
فریب دادن، فریفتن، ستم کردن
اهمال، کوتاهی، گذشت، ملاحظه کردن
از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان
همنشینی کردن، با کسی نشستن، همنشینی
شب را با هم بیدار بودن، شب زنده داری
ناسازگاری کردن، ستیزه کردن، دشمنی کردن، در موسیقی گوشۀ اوج دستگاه های سه گاه و چهارگاه
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن
دوستی بی آلایش، با کسی دوستی خالص داشتن
بر یکدیگر جستن، با یکدیگر جست و خیز کردن