مسالمه. مسالمه. با هم صلح کردن و آشتی کردن. (غیاث). مصالحت. سازگاری. سازواری. رجوع به مسالمه و مسالمه شود. - به مسالمت، به سلم. به آشتی. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، در اصطلاح تصوف، عبارت است از آنکه نفس در وقت تنازع آرای مختلفه و احوال متباینه مجاهلت نمایداز سر قدرت بی تطرق اضطراب. (از نفایس الفنون - حکمت مدنی)
مسالمه. مسالمه. با هم صلح کردن و آشتی کردن. (غیاث). مصالحت. سازگاری. سازواری. رجوع به مسالمه و مسالمه شود. - به مسالمت، به سلم. به آشتی. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، در اصطلاح تصوف، عبارت است از آنکه نفس در وقت تنازع آرای مختلفه و احوال متباینه مجاهلت نمایداز سر قدرت بی تطرق اضطراب. (از نفایس الفنون - حکمت مدنی)
نعت فاعلی از مصدر مسالمه. صلح کننده و آشتی کننده با کسی. رجوع به مسالمه و مسالمت شود، معاهد. عهدی. کافری که با مسلمانان پیمان دارد. آن کافر که قوم او با مسلمانان عهد دارند. خلاف حربی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
نعت فاعلی از مصدر مسالمه. صلح کننده و آشتی کننده با کسی. رجوع به مسالمه و مسالمت شود، معاهد. عهدی. کافری که با مسلمانان پیمان دارد. آن کافر که قوم او با مسلمانان عهد دارند. خلاف حربی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مکالمه. با یکدیگر سخن گفتن. گفتگو: از محاورۀ اوغاد به مکالمت ملوک آورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 235). گستاخ به مکالمت در آمد... (مرزبان نامه). بطریق استعجال و هجوم بر مکالمت او اقدام ننماید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 224). پس شیخ را در مکالمت با مرید لازم بود که اول تخم کلام از شوایب هوا تنقیه کند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 230). بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 296). و رجوع به مکالمه و مکالمه شود، مرتبۀ کلیم بودن و مکالمت مرتبۀ والایی است که مخصوص حضرت موسی است که فرمودند: ’و کلم اﷲ موسی تکلیماً’. (فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی)
مکالمه. با یکدیگر سخن گفتن. گفتگو: از محاورۀ اوغاد به مکالمت ملوک آورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 235). گستاخ به مکالمت در آمد... (مرزبان نامه). بطریق استعجال و هجوم بر مکالمت او اقدام ننماید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 224). پس شیخ را در مکالمت با مرید لازم بود که اول تخم کلام از شوایب هوا تنقیه کند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 230). بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 296). و رجوع به مکالمه و مکالمه شود، مرتبۀ کلیم بودن و مکالمت مرتبۀ والایی است که مخصوص حضرت موسی است که فرمودند: ’و کلم اﷲ موسی تکلیماً’. (فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی)
مسالمت. مسالمه. سلام. صلح کردن با یکدیگر و آشتی کردن با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). با کسی صلح کردن. (المصادر زوزنی). آشتی کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مسالمت و سلام و مسالمه شود
مسالمت. مسالمه. سلام. صلح کردن با یکدیگر و آشتی کردن با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). با کسی صلح کردن. (المصادر زوزنی). آشتی کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مسالمت و سلام و مسالمه شود
نعت فاعلی از مسامته. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامته شود: هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)
نعت فاعلی از مسامته. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامته شود: هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)
سخن گفتن با یکدیگر، (اسم و مصدر) گفتگو: (وبگاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره دهشت نقاب حیا از چهره مکالمه و محاوره بر انداخت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، جمع مکالمات
سخن گفتن با یکدیگر، (اسم و مصدر) گفتگو: (وبگاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره دهشت نقاب حیا از چهره مکالمه و محاوره بر انداخت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، جمع مکالمات