مزاحه. لاغ. لاغ کردن. شوخی کردن. مزاح. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بازی کردن. (از قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ). خوش طبعی. شوخی. و رجوع به مزاحه و مزاحه و مزاح شود
مزاحه. لاغ. لاغ کردن. شوخی کردن. مُزاح. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بازی کردن. (از قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ). خوش طبعی. شوخی. و رجوع به مزاحه و مزاحه و مزاح شود
بهر جزیده بنگرید به زحاف، کارزار دیده، جمع مزحف، غیژگاهان خزیدن جای ها مقاتله شده (تاج العروس)، بحر یار کنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد مانند: مفاعلن از مفاعیلن و فاعلان از فاعلن: درذکر بحور قدیم و حدیث و نقش دائر و تقطیع ابیات سالم و مزاحف آن. توضیح برای فرق آن با منزحف
بهر جزیده بنگرید به زحاف، کارزار دیده، جمع مزحف، غیژگاهان خزیدن جای ها مقاتله شده (تاج العروس)، بحر یار کنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد مانند: مفاعلن از مفاعیلن و فاعلان از فاعلن: درذکر بحور قدیم و حدیث و نقش دائر و تقطیع ابیات سالم و مزاحف آن. توضیح برای فرق آن با منزحف
شور بودن (آب و جز آن) نمکین بودن، نمکین بودن خوبرو بودن: (خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن) (حافظ. 272)، بی نهایتی کمال است که هیچ کس بنهایت او نرسد نمکینی، دلربا بودن، نیکویی و لطافت
شور بودن (آب و جز آن) نمکین بودن، نمکین بودن خوبرو بودن: (خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن) (حافظ. 272)، بی نهایتی کمال است که هیچ کس بنهایت او نرسد نمکینی، دلربا بودن، نیکویی و لطافت