- مرگو
- گنجشک
معنی مرگو - جستجوی لغت در جدول جو
- مرگو ((مَ))
- گنجشک
- مرگو
- گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، عصفور، چکوک، ونج، بنجشک، مرکو، چتوک، چغک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبان زرگری
فرانسوی زبان زرگری
ذرت خوشه ای
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
کسی که بسیار حرف بزند، بسیار گوی، پرچانه
زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند
امید داشته شده عدس: ... تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش... امید داشته شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال
گنجشک
صدای گربه (خاصه صدایی که گربه در هنگام مست شدن وطلب جنس مخالف برآورد)، یا به مرنو افتادن گربه. بهوس افتادن گربه نر جهت آرمیدن با ماده: من چو گربه به مرنو افتادم مدتی در تک و دو افتادم 0 (بهار)
موت، هلاکت، مردن، مرگ و میر
ملخ دریایی
جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
مایۀ امید داشتن
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، ونج، مرگو، عصفور، بنجشک، چتوک، چکوک، چغک برای مثال تو مرکویی به شعر و من بازم / از باز کجا سبق برد مرکو (دقیقی - ۱۰۵)
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجمک، بنوسرخ
Chatterer
болтун
Schwätzer
балака
gadula
喋喋不休的人
tagarela
chiacchierone
charlatán
bavard
kletskous