- مرحل
- رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود
معنی مرحل - جستجوی لغت در جدول جو
- مرحل ((مَ حَ))
- آنجا که کوچ کنند، مسکن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای فرود آمدن، منزل، جای کوچ کردن، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند
منزلی که از آنجا بار می بندند و حرکت می کنند، کوچگاه، منزلگاه
اسپ سپید پشت، جمع رحل، خواب افزار رخت خواب، پالان های اشتران
بر ستور نشستن، روانه شدن بار بستن
ارسال کننده، فرستنده
میل باریکی که با آن سرمه به چشم می کشند
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
حل شده، بازشده، گشوده شده، برچیده شده، از بین رفته
فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور، ساده، روان مثلاً نثر مرسل
فرا رونده
پیغام فرستنده و ارسال کننده فرستاده، رسول
ترکی گاو کوهی، آهو گاو کوهی، غزال آهو: و بچه مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد
(مرحله) سرای ها در افغانستان به جای این که بگویند ازین شهر تا آن شهر هفت منزل است می گویند هفت سرای است ستاد ها گامه ها اوامان جمع مرحله منزلها مرحله ها: باراده رفتن بشیراز طی مراحل مینمودند
رحیم، مرحوم، بسیار مهربانی کننده
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
خاژغان (دیگ و پاتیل وامثال آن را گویند و در عربی مرجل خوانند) دیگ دیگ: پاس خطش نگذارد که بگرداند رنگ اگر از موم نهی بر سرآتش مرجل. (طالب آملی)
برسخور (برس مهمیز) لگد خور بر پهلوی ستور، راه پای پای سوار
گسترده دامن گسترده دامن دراز کرده، ترفیل زیادت کردن سببی است بروتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آنرا مرفل خوانند یعنی دامن دراز کرده وبا خبن مفاعلاتن شود و با طی مفتعلاتن شود و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بود
گرد آمده، ریخته میل باریک که بوسیله آن سرمه بچشم کشند سرمه سا. سرمه ریخته (چشم)
باز گشوده، بر چیده حل شونده (مانند شکر در آب)، گشوده شونده، تعطیل شونده برچیده شونده
نوعی گوزن ایرانی با جثه ای نسبتاً درشت و بدنی خالدار که یک سال پس از تولد خال ها ناپدید می شود