جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مرحل

مرحل

مرحل
رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود
فرهنگ لغت هوشیار

مرحل

مرحل
شتر قوی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مرحل

مرحل
چادر که در نگار آن صورت پالان باشد. (منتهی الارب). جامۀ به رحل نگار کرده. (یادداشت مؤلف). جامه ای که بر آن صورت رحال شتر نقش کرده باشند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، شترکه رحل آن را محکم بسته باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مرحل

مرحل
کوچ فرماینده کسی را. (آنندراج). آنکه حکم به کوچ می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ترحیل. رجوع به ترحیل شود
لغت نامه دهخدا

مرحل

مرحل
مرد بسیارشتر. (منتهی الارب). مرد کثیرالرواحل. آن که شتران فراوان دارد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مرحل

مرحل
نعت مفعولی است ازارحال. رجوع به ارحال و نیز رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا

مرحل

مرحل
منزل. (دستور الاخوان) (مهذب الاسماء). مرحله. (مهذب الاسماء). آنجا که کوچ کنند. مسکن. (فرهنگ فارسی معین) : در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود. (جهانگشای جوینی، فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

ارحل

ارحل
اسپ سپید پشت، جمع رحل، خواب افزار رخت خواب، پالان های اشتران
ارحل
فرهنگ لغت هوشیار