جدول جو
جدول جو

معنی مدارا - جستجوی لغت در جدول جو

مدارا
بنگرید به مداراه مدارات: مدارا خرد را برادر بود خرد بر سر دانش افسر بود. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
مدارا
((مُ))
همکاری، همراهی یا همزیستی با دیگران
تصویری از مدارا
تصویر مدارا
فرهنگ فارسی معین
مدارا
با کسی نرمی و ملاطفت کردن، به نرمی و حسن خلق با کسی رفتار کردن، برای مثال مدارا خرد را برادر بود / خرد بر سر دانش افسر بود (فردوسی - ۷/۱۸۰)
تصویری از مدارا
تصویر مدارا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مداراه
تصویر مداراه
مدارا و مدارات در فارسی: نرمی سازگاری کنار آمدن برد باری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارات
تصویر مدارات
نرمی، لطف، مماشات، مدارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارات
تصویر مدارات
((مُ))
با کسی ملایمت و نرمی کردن، نرمی، لطف، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداوا
تصویر مداوا
درمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
دستک ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مداوا
تصویر مداوا
درمان کردن، دوا کردن، معالجه کردن، برای مثال فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن / درد عاشق نشود به به مداوای حکیم (حافظ - ۷۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبارا
تصویر مبارا
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
مدرسه ها، جاهای درس خواندن، آموزشگاه ها، جمع واژۀ مدرسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
مدرج ها، درج شده ها، مندرج ها، مدرجه ها، راه ها، طریق ها
فرهنگ فارسی عمید
مبارات: گر دم خلع و مبارا میرود بد مبین ذکر بخارا میرود. (مثنوی قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات: بر رقعه نظم دری قایم منم در شاعری با من بقایم عنصری آب مجارا ریخته. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداوا
تصویر مداوا
درمان کردن، چاره، علاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداره
تصویر مداره
گلکاری، مزد گلکار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدرک، تزده ها، گواهینامه ها، سهش های پنجگانه جمع مدرک: حواس پنجگانه، سندها: مدارک تحصیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
جاهای درس گفتن، جمع مدرسه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
رتبه ها، پله ها، درجات، مراتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرارا
تصویر مرارا
بدفعات مکررا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداوا
تصویر مداوا
((مُ))
درمان کردن، دوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
((مَ رِ))
جمع مدرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
((مَ رِ))
جمع مدرسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
((مَ رِ))
جمع مدرج، درجه ها، پایه ها، رتبه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
مدرک ها، سندها یا نوشته هایی که دلیل چیزی است مثلاً مدرکهای تحصیلی، چیزهایی که وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم، ادراک شدنی ها، قابل درک ها، جمع واژۀ مدرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارا
تصویر دارا
(پسرانه)
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارا
تصویر دارا
واجد، متمول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارا
تصویر دارا
دارنده، چیزدار، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارا
تصویر دارا
دارنده، چیزدار، مال دار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدار
تصویر مدار
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
فرهنگ فارسی عمید
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدار
تصویر مدار
جای گردش، جای دور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارا
تصویر دارا
دارنده، مال دار، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدار
تصویر مدار
((مَ))
جای دور زدن و گردیدن، در اصطلاح جغرافیا عبارت از خطی است که سیارات به دور خورشید می پیمایند، رأس الجدی مدار 27 23 عرض جنوبی کره زمین که خورشید در روز اول دی ماه به آن عمود می تابد و منطقه معتدل جنوبی از پایین آن تا مد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداراک پزشکی
تصویر مداراک پزشکی
گواهینامه های پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار