جدول جو
جدول جو

معنی مدارج

مدارج((مَ رِ))
جمع مدرج، درجه ها، پایه ها، رتبه ها
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مدارج

مدارج

مدارج
مُدرَج ها، درج شده ها، مندرج ها، مدرجه ها، راه ها، طریق ها
مدارج
فرهنگ فارسی عمید

مدارج

مدارج
درجه ها. پایه ها. رتبه ها. پله ها. زینه ها. درجات. مراتب. (ناظم الاطباء). در فارسی به معنی مراتب ودرجات و پله ها مستعمل است: همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و مترقی باد. (سندبادنامه ص 216). چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدر اند. (سندبادنامه ص 4). ولاه و امرا را مدارج است. (سندبادنامه ص 6) ، جَمعِ واژۀ مدرج. (از اقرب الموارد). رجوع به مَدرَج شود، جَمعِ واژۀ مدرجه. (اقرب الموارد). رجوع به مَدَرجَه شود.
- مدارج کمال، در فلسفه، مراحلی که در راه کمال و استکمال پیموده شود. (مصنفات باباافضل ج 1 رسالۀ 1 ص 49) (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا

مدارس

مدارس
مدرسه ها، جاهای درس خواندن، آموزشگاه ها، جمعِ واژۀ مدرسه
مدارس
فرهنگ فارسی عمید

مخارج

مخارج
مخرج ها، جای خارج شدن ها، محل خروج ها، جمعِ واژۀ مخرج
خرجها، هزینه ها، جمعِ واژۀ خرج
مخارج
فرهنگ فارسی عمید

مدارک

مدارک
جمع مدرک، تزده ها، گواهینامه ها، سهش های پنجگانه جمع مدرک: حواس پنجگانه، سندها: مدارک تحصیلی
فرهنگ لغت هوشیار