جدول جو
جدول جو

معنی محلوج - جستجوی لغت در جدول جو

محلوج
پنبه ای که آن را از پنبه دانه جدا کرده باشند، حلاجی شده، پنبۀ زده شده
تصویری از محلوج
تصویر محلوج
فرهنگ فارسی عمید
محلوج
پنبه زده، پنبه که از پنبه دان بیرون کرده باشند، پنبه بریده
تصویری از محلوج
تصویر محلوج
فرهنگ لغت هوشیار
محلوج
((مَ))
پنبه حلاجی شده
تصویری از محلوج
تصویر محلوج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محلول
تصویر محلول
گمیزه، آبگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفلوج
تصویر مفلوج
کسی که به بیماری فلج مبتلا باشد، فلج شده، فالج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجوج
تصویر محجوج
مطلوب، مقصود، ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوب شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محلول
تصویر محلول
گداخته شده، حل و ذوب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوق
تصویر محلوق
موی سترده موی سترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوف
تصویر محلوف
سوگند خورده
فرهنگ لغت هوشیار
دوشیده دوشیده شده: و آن فعولی است بمعنی مفعول چنانکه رکوب بمعنی مرکوب و حلوب بمعنی محلوب
فرهنگ لغت هوشیار
درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفلوج
تصویر مفلوج
آنکه اندام او از بیماری سست شده باشد، فالج زده، فلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوج
تصویر محجوج
((مَ))
کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده، مغلوب به دلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلول
تصویر محلول
((مَ))
حل شده، چیزی که در مایعی حل شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلوق
تصویر محلوق
((مَ))
موی سترده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلوب
تصویر محلوب
((مَ))
دوشیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفلوج
تصویر مفلوج
((مَ))
فلج شده، عاجز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلول
تصویر محلول
ماده ای که از حل شدن ماده ای دیگر در مایع به وجود می آید، حل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محلوج باریک پیچیده
تصویر محلوج باریک پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه محلوج
تصویر پنبه محلوج
ساویس
فرهنگ لغت هوشیار