محجوج محجوج درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند فرهنگ لغت هوشیار
محجوج محجوج مقصود. (آنندراج). - رجل محجوج، ای مقصود. (منتهی الارب). مرد قصد کرده شده و اراده کرده شده. ، آمد و رفت کرده شده، خانه کعبه. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
محجور محجور وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین فرهنگ لغت هوشیار