جدول جو
جدول جو

معنی محجوج

محجوج((مَ))
کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده، مغلوب به دلیل
تصویری از محجوج
تصویر محجوج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محجوج

محجوج

محجوج
درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند
فرهنگ لغت هوشیار

محجوج

محجوج
مقصود. (آنندراج).
- رجل محجوج، ای مقصود. (منتهی الارب). مرد قصد کرده شده و اراده کرده شده.
، آمد و رفت کرده شده، خانه کعبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محلوج

محلوج
پنبه ای که آن را از پنبه دانه جدا کرده باشند، حلاجی شده، پنبۀ زده شده
محلوج
فرهنگ فارسی عمید

محلوج

محلوج
پنبه زده، پنبه که از پنبه دان بیرون کرده باشند، پنبه بریده
محلوج
فرهنگ لغت هوشیار

محجور

محجور
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
فرهنگ لغت هوشیار