معنی مثلوج
- مثلوج (مَ)
- برف زده. (آنندراج). کسی که او را برف اصابت کرده باشد. (از اقرب الموارد) ، ماء مثلوج، آب سرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب با برف سرد شده. (از اقرب الموارد) ، رجل مثلوج الفؤاد، مرد کندذهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
