جدول جو
جدول جو

معنی محجوج - جستجوی لغت در جدول جو

محجوج
مطلوب، مقصود، ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوب شده
تصویری از محجوج
تصویر محجوج
فرهنگ فارسی عمید
محجوج
درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند
فرهنگ لغت هوشیار
محجوج
((مَ))
کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده، مغلوب به دلیل
تصویری از محجوج
تصویر محجوج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محلوج
تصویر محلوج
پنبه ای که آن را از پنبه دانه جدا کرده باشند، حلاجی شده، پنبۀ زده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجوج
تصویر ماجوج
کوتوله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوج
تصویر محلوج
پنبه زده، پنبه که از پنبه دان بیرون کرده باشند، پنبه بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوم
تصویر محجوم
انجیده از انجیدن (حجامت) مرد حجامت گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوف
تصویر محجوف
مبتلی بدرد بن فک اسفل
فرهنگ لغت هوشیار
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
باز داشته شده از بیرون آمدن، پوشیده، در پرده کرده، در حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوم
تصویر محجوم
((مَ))
مرد حجامت گرفته
فرهنگ فارسی معین
((مَ))
شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
((مَ))
باحجاب، شرمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلوج
تصویر محلوج
((مَ))
پنبه حلاجی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
با شرم، با حیا، پنهان، پوشیده، درپرده، کنایه از بی خبر، ناآگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماجوج
تصویر ماجوج
یاجوج، در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجور
تصویر محجور
کسی که به واسطۀ سفاهت و کم عقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
Reserved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сдержанный
دیکشنری فارسی به روسی