- محجوج
- مطلوب، مقصود، ویژگی آنکه با حجت و دلیل مغلوب شده
معنی محجوج - جستجوی لغت در جدول جو
- محجوج
- درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند
- محجوج ((مَ))
- کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده، مغلوب به دلیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنبه ای که آن را از پنبه دانه جدا کرده باشند، حلاجی شده، پنبۀ زده شده
کوتوله ها
پنبه زده، پنبه که از پنبه دان بیرون کرده باشند، پنبه بریده
انجیده از انجیدن (حجامت) مرد حجامت گرفته
مبتلی بدرد بن فک اسفل
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
باز داشته شده از بیرون آمدن، پوشیده، در پرده کرده، در حجاب
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد
با شرم، با حیا، پنهان، پوشیده، درپرده، کنایه از بی خبر، ناآگاه
یاجوج، در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج
کسی که به واسطۀ سفاهت و کم عقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد
Reserved
reservado
zurückhaltend
powściągliwy
сдержанный
стриманий
gereserveerd
reservado
réservé
riservato
संकोची
tertutup
çekingen
mnyenyekevu