جدول جو
جدول جو

معنی محجور

محجور((مَ))
شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محجور

محجور

محجور
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
فرهنگ لغت هوشیار

محجور

محجور
کسی که به واسطۀ سفاهت و کم عقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد
محجور
فرهنگ فارسی عمید

محجور

محجور
بازداشته شده و منع کرده شده. (ناظم الاطباء). ممنوع از تصرف در مال خود. محجورعلیه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، بندۀ بازداشته شده. (ناظم الاطباء) ، حرام. محرم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا