جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با محجوم

محجوم

محجوم
رجل محجوم، مرد تناور و جسیم، مرد حجامت گرفته، بعیرمحجوم، شتر حجام بسته. (منتهی الارب). شتر پوزبسته
لغت نامه دهخدا

محکوم

محکوم
کسی که حکم بر ضرر او صادر شده، دادباخته، کسی که مجبور به تحمل وضعیتی است، مقابلِ حاکم، کسی که به او دستور یا حکم می دهند، کسی که در مناظره یا بحثی مجاب شود
محکوم
فرهنگ فارسی عمید

محموم

محموم
تب کرده تبدار تب کرده تب دار: عبارتی چون هذیان محموم نا مفهوم
محموم
فرهنگ لغت هوشیار