جمع واژۀ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط). - محاضر شرع، محاکم شرع. رجوع به محضر شود. ، جمع واژۀ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود، جمع واژۀ محضر، رسیدگان به سوی آب. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حاضر. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط). - محاضر شرع، محاکم شرع. رجوع به محضر شود. ، جَمعِ واژۀ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود، جَمعِ واژۀ محضر، رسیدگان به سوی آب. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ حاضر. (آنندراج)
ابن المورع الهمدانی الیامی، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است. ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام. اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نبید بر رأی مردم کوفه بود و هم بدان شهر درگذشت. (206 هجری قمری) (الاعلام زرکلی)
ابن المورع الهمدانی الیامی، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است. ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام. اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نبید بر رأی مردم کوفه بود و هم بدان شهر درگذشت. (206 هجری قمری) (الاعلام زرکلی)
آنچه حاضر و موجود است، کنایه از غذای حاضر و موجود، خوراک ساده، حاضری، کنایه از بربدیهه، ارتجالاً، برای مثال گرچه صدرت منشا شعر است و جای شاعران / گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر (سنائی۲ - ۱۷۲)
آنچه حاضر و موجود است، کنایه از غذای حاضر و موجود، خوراک ساده، حاضری، کنایه از بربدیهه، ارتجالاً، برای مِثال گرچه صدرت منشا شعر است و جای شاعران / گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر (سنائی۲ - ۱۷۲)
احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
حضار. سؤال و جواب کردن با هم. (منتهی الارب). مکالمه. با هم گفتگو کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن. (از ناظم الاطباء) ، زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مجاثاه. (تاج العروس) ، برابری کردن در دویدن با هم. (منتهی الارب). با یکدیگر دویدن. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک حاکم شدن با خصم و غلبه کرده حق کسی بردن. (منتهی الارب). مغالبه و مکاثره. (تاج العروس). در نزد حاکم حاضر شدن با کسی و چیرگی کردن او را در حق خود و چیره شدن بر وی و بردن حق خود را، فروختن میوه پیش از رسیدن. (ناظم الاطباء) ، در نزد سالکان دیدار پیش از رفع حجاب است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حضور القلب بتوارد البرهان و مجازاهالاسماء الالهیه بماهی علیها من الحقایق. حضورالقلب مع الحق فی الاستفاده من اسمائه تعالی (تعریفات 138) ، موافقت فتیان در شرب و اجتماع در یک مجلس جهت تألف قلوب. (از نفائس الفنون علم تصوف)
حِضار. سؤال و جواب کردن با هم. (منتهی الارب). مکالمه. با هم گفتگو کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن. (از ناظم الاطباء) ، زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مجاثاه. (تاج العروس) ، برابری کردن در دویدن با هم. (منتهی الارب). با یکدیگر دویدن. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک حاکم شدن با خصم و غلبه کرده حق کسی بردن. (منتهی الارب). مغالبه و مکاثره. (تاج العروس). در نزد حاکم حاضر شدن با کسی و چیرگی کردن او را در حق خود و چیره شدن بر وی و بردن حق خود را، فروختن میوه پیش از رسیدن. (ناظم الاطباء) ، در نزد سالکان دیدار پیش از رفع حجاب است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حضور القلب بتوارد البرهان و مجازاهالاسماء الالهیه بماهی علیها من الحقایق. حضورالقلب مع الحق فی الاستفاده من اسمائه تعالی (تعریفات 138) ، موافقت فتیان در شرب و اجتماع در یک مجلس جهت تألف قلوب. (از نفائس الفنون علم تصوف)